از پدرم متنفرم

استارتر باید می نوشتی اونایی ک عاشق پدراشونن نیان لطفا

این تاپیک جای زخم دیده هاس ن کسانی ک نمیتونن درک کنن

سلامت باشی..آره واقعا راست میگی من هنوز خودم مادر نشدم..ولی واقعا قدرشونو میدونم❤.

تا حالا زیر چشم مادرتو کبود دیدی ؟ و نتونی حتی اعتراض کنی ؟  گرسنه و بی لباس بودی و تازه پدرت حق به جانب باشه  با شکم گرسنه کمربند خوردی چرا؟ چون نمیری از بقالی سر کوچه سیگار قرض بگیری؟  شده بابات بدون کوچکترین هزینه ای  واسه ازدواجت ازت باج بگیره که بیادعقد نامتو امصا کنه مادرت با قرض و اینور انور برات جهیزیه جور کنه  بعد شب عقدت روز اول  جلوی تازه داماد مادرت رو به فحش و کتک بکشه وای خدا بخوام ادامه بدم تا شب طول میکشه  اینها همه بخوای نخوای باعث تنفر میشه اگرچه دیگه هیچ حسی ندارم   بجز حسرت اینایی که پدرشون براشون یه زندگی اروم درست کرده بود اگرچه فقیرانه

😏😏

دختره بی عقل 

من بابام ازار جنسی میداد بهم با تهدید.اخرین بار ک اومد سمتم با تموم وجود زدمش و جیغ زدم.کسیو نداشتم درد دل کنم دلم داشت میترکید از غصه تاپیک زدم انقد نمک رو زخمم پاچیدن ک چقدر پشیمون شدم...

دوستان دقت کنید همه ی پپدرها مثل هم نیستن

پدری که بی دلیل از فرزند دخترش متنفره هیییییییچ کاری براش نکرده و از ارث هم بدون هیچ دلیلی محرومش کرده یکبار حتی یک بار بغلش نکرده بهش محبت نکرده حتی ی دفه بروش لبخند نزده تا بوده بی احترامی تحقیر و کتک ..

در عوض برا پسراش همه کار کرده و خیلی چیزای دیگه که گفتنش دردیو دوا نمیکنه 

ححالا بگین ایا شمام همچین پدریو  ددوس دارین؟؟

به کامنتا توجه نکن عزیزم

هرچی تو دلته بگو و تو  دلت نگه ندار

ی عده از پدراشون خوبی دیدن و جای شما نیستن درک نمیکنن ک همچین رفتاراییم هست

من درکت میکنم و خیلیای دیگه

شمام راحت حرف دلتو بزن هرچقد ک طولانی باشه

دعا میکنم خدا ب زندگیت آرامش بده انشالله

فکر میکنن پدر مادر چون اسمشون پدر مادره قدیسه هستن

خوشبحالشون ک بدبختی نکشیدن و جای ماها نبودن

😭😭😭😭😭😭😭😭 لعنت به دنیا

عزیزم 😢

الهی بمیرم. یعنی واقعا متاسفم واسه همچین پدرایی. شکایت نکردی؟ 

الان زندگیت خوبه؟

بخدامنم خیلی اذیت شدم همین الان که باهاتون دارم حرف میزنم روبه روی گنبدیکی ازآبرودارترین خلایق خداهستم نمیتونم انقدروقیح باشم که بخام الکی حرف بزنم ...منم پرازترس عقده ..کمبود.بدون ذره ای اعتمادبنفس بخداهمه بدنم درگیرمریضی شده بخاطراسترسهای شدید..دوران بچگی ونوجوانی ...همیشه عین دیوونه هازندگی کردم نه برای شوهرم زن بودم نه برای بچه هام مادربمیرم براشون همیشه شرمنده شونم ولی یه بارازته ته دلم ازاعماق دلم ازخداخواستم بسه دیگه ..این نفرت وکینه روتموم کن ..بایدبه خودش بگیدمن آرامش گرفتم باورتون میشه تمام اون سختیها اصلایادم نمیادمنی که روزوشبم باخاطرلت گذشته سپری میشدالان دستشم میبوسم...الان دیگه هیچی اذیت نمیشم انگارمغزم تمام خاطرات گذشته رودیلیت کرده نه که فراموشی گرفته باشم ها..نه خواست خدابودکه دیگه هی برنگردم..متوسل شیدبه ائمه میدونم خشم فروخورده خیلی سخته خداکمکتون کنه پدرهامونم عاقبت بخیر

آخیییی عزیزم

خیلی درد بدیه

خدا بهت ارامش بده و ب دلت صبر بده ک فراموش کنی این خاطرات ازار دهنده رو