دوستم داره میاد خونه م.جفت مون یه دختر داریم.خودش خونه اش از تمیزی برق میزنه.
درس میخونه و دانشگاه درس میده
یه اخلاق بدی داره، وقتی میاد همه اش در حال ایراد گرفتنه.اونقدر که حس میکنم جاری یا خواهرشوهرمه به جای دوست!
نشد ما بیایم تو سینک تو ظرف نباشه
تو مادر این بچه ای نه هم بازیش، هم بازی میخواد باید یکی بیاری نه اینکه همه اش علاف بازی کردن باهاش باشی
تو بلد نیستی با شوهرت حرف بزنی، بیچاره تقصیر نداره ناراحتت میکنه
همه اینا بهانه است درس خوندن با تنبلی جور در نمیاد نه با بچه داری
چون دوستمه که نباید حرفای تیز بزنه که. نباید بی محابا برنجونه.
جز من هیچ دوستی هم نداره
ولی اگه اینبارم با حرفاش آزارم بده، خیلی صریح اعتراض میکنم.آخه زخم زبون از سر محبتم داریم مگه؟!