هی روز به روز ترسم بیشتر میشدو میگفتم ولش کن بابا توهوم زدم
اینم بگم که من حس ششم خیلی قویه، تا اینکه یه شب ،سرشب بود با شوهرم نشسته بودیم پای تلوزیون یهو دیدیم شیر آب آشپزخونه باز و بسته شد به سرعت ، هر دو به هم نگاه کردیم خندیدیم
خودمونو قانع کردیم که حتما آب تو لوله بوده و اینجوری شده
ولی شب موقع خواب من هی خیالبافی میکردم و میترسیدم بخوابم ، تا بلاخره از بس تو نت چرخیدم چشمام داشت داغ میشد که بخوابم ،شوهرمم یک ساعتی میشد خوابیده بود
یهو دیدم چند نفر اندازه ۱۰ثانیه به شدت انگار داشتن بالا پشتبوم پا میکوبیدن ،جیغ زدم شوهرمو بیدار کردم گفتم پاشو دزد ، فکر میکردم دارن دیش ماهواره رو میبرن ،شوهرم رفت نگاه کرد هیچی نبود ،دیگه هی با خودم میگفتم یا خدا این دیگه چی بود؟ اگه دزد هم باشه هیچ وقت نمیاد اونجوری پا بکوبه، خواب هم نبودم که یه جوری خودمو قانع کنم بگم خواب دیدم