سلام الان3ساله ازدواج کردم ی پسر9ماهه دارم. شوهرم همون اول زندگی کل روابطه جنسیشو ک قبلاداشته باجزیاتوتوهفته اول ازدواجمون تعریف کرد همونجا ازش متنفرشدم ولی بخاطرحرف مردم زندگیمو ادامه دادم. ولی هیچوقت کارهای گذشتش فراموشم نمیشه ب غیر این الکی همش گیرمیده تواین سه سال سرچیزهای الکی بحث ب وجودمیاره اخرش میگع بهم تومشکل. داری. مثلا میگم نریم ازاین لبنیات خریدکنیم بریم یجادیگه میگه چراگفتی نریم اونجاحال منوگرفتی. ایناهای خریدم الان کوفتم شده دیگه تادوروز سرهمین بامن بحث میکنه. .. خب سه سال همینه توسال دوم گفتم من طلاق میخام خسته شدم هرروز بحث دعوا گفت خودمو تغییر میدم این. گیردادنش بیشتر متنفرم میکرد برگشتم سرزندگیم
چون خودش اینکاره بوده فک میکنه توام مثه اونی و گذشتت خرابه
گفتم بچه بیارم دلم ب بچه خوش باشهدحامله شدم. اون حتی حاملگیمم گیرمیداد وهمش اشک منودرمیاورد بعدم بهم میگفت تومشکل داری همه کاسه کوزها رو میشکست روسرمت. منم. خیلی دختر. پرسروصدایم هرچی ازدهنن دربیاد بهش میگم دیروز یکم خونه بهم ریخته بودامده
همه مردا یه ریگی به کفش دارن
هرکاری کرده نبایدتعریف میکرد،واقعاچطورموندی
اند گیرداد چراخونه بهم ریختس. چراتمیزنمیکنی چرااینکاروننیکنی همش بیرونی منم لبخندی زدم پاشدم تمیز کردم چون. نمیخاشم باهاش بحث کنم اونم هیچی نگفت
میشه چندتا ازخوبیهاشو بگی؟
میشه بگی به چیت گیر میده؟
بعدک تمیز کردم امد اسباب بازی بچموبردارم بدم بازی کنه البته پسرم 8ماهشه اسباب بازی بچه 3ساله رودادمش گفت ازجعبش درنیار خراب میکنه واشه الانش نیس
منم دراوردم گفتم بتوچه. دلم میخاد بدمش چوون میدونششم دنبال دعواس
شوهر منم گف با یه بیوه بوده قبل عروسی . مطمعنم همون یکی نبوده .بعد انقد بمن.گیر میده و شکاکه .یه مهمونی دوره ای با دوستام.نمیذاره برم .منم مث سگ شدم و میپرم بهش .هرچقدر هم بهش میگم این مهمونیا باعث خوش.خلقی و ریکاوری زن.میشه نمیفهمه .بعد خودش همه غلطی کرده هرچی بگم .از ساقی مواد و دختر خراب و ...
شروع کرد سرزنش کردنه من چرا گفتی بتوچه اینقد سرم داد زد ک نگو منم نشستم خودمو خالی کردم گفتمش. من هفته بعد ازدواجمون ازت متنفرشدم. الا بخاطربچم زندگی میکنم😢 ولی نمیتونم بذارم تودعوای مابچموتم بششوزه طلاق میخام
خب اول ک اون اشتباه کرده ک بهت گفته. نباید میگفت.
دوما بهونه دستش نده ک بخاد گیر بده. هیییچ کار به کاریش نداشته باش... کارای خودتو خودت انجام بده و کارایی ک مربوط به اون میشن رو هیچ دخالتی توش نکن. سعی کن گذشتش رو فراموش کنی. همممه ی ادما تو گذشتشون چیزی دارن ک باعث تنفر همسرشون بشه ولی همه مثل شوهرشما نمیگن. در نتیجه فکر نکن با بقیه متفاوتی... تازه یه پله هم از بقیه جلوتری... حداقل شوهرت اینقدر صداقت داشته و ساده بوده ک بهت بگه.
گفت طلاقت نمیدم توک ازمن متنفری😢 پس ب عنوان کلفت توخونم باش من میخاسمت. ولی الان هیچ حسی بهت ندارم بااخلاق گندت. منوازخودت دور کردی براهمینه نشبت بهت سردم
الانم زنگ زد گفت میدونم مشکلمون ازکجاس شب کار امدم حلش میکنیم فکرمیکرد جاگذاشتم رفتم خونه ی بابام چون گفته بودم صبح میذارم میرم جراتم داری بیا دنبالم😞من بهش گفتم ازت متنفرم. دیگه ب چ امیدی میخاد باهام باشع. چرانمیذاره برم. واقعادارم میسوزم
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
