سرشب با شوهرم دلخوری پیش اومد اونم بعد از شام رفت بخوابه.بدون هیچ حرف و نگاهی
منم محل ندادم.الان بخودم گفتم حالا برو پیشش.خسته بوده یه چیزی گفته.الان هی غلت میزنه پا میشه آب میخوره چون تو پیشش نیستی و اینا
رفتم دیدم دخترم اومده کنارش دست همدیگه رو گرفتن و در نهایت عشق و آرامش خوابیدن😞
تازه متکا بهتره رو که هرشب خودش بهم میداد هم برداشته راحت گذاشته زیر سرش😒
گاهی وقتا از خودم می پرسم من چرا اینجام؟!
این دوتا که بدون من هم خوشبختن
😖😢