2777
2789

سلام

من و شوهرم ی ساله عقدیم

از روز اول قرارمون ب دوسال بود

پارسال ک عقد کردیم یکی از اقوام مادرشوهر فوت شده بود و نزاشت ک جشن بگیریم یا کسیو دعوت کنیم محضر

خودشم لباس تیره پوشید

بعد دو ماه از عقدمون پدرش فوت شد ینی پدربزرگ همسرم که سنش خیلی بالا بود پارسال بعد از تاسوعا این اتفاق افتاد و قبل عید عروسی دختر برادر مادرشوهرم همشون رفتن و خیلیم ب خودشون رسیدن و رفتن ارایشگاه و بزن و بکوب کردن

حالا چند روزیه ک یکی از برادرش فوت شده و میگه تا سالش نشه نباید عروسی بگیرین در صورتی ک برای پدرش شیش ماه هم صبر نکردن حالا اینجوری میگه

نظر شما چیه؟

چیکار کنم؟

میترسم صحبتیم بکنم باعث دعوا و اختلاف بشه از عقد بستگی طولانیمونم خستم مخصوصا که از دوتا شهر مختلفیم و کم همدبگرو میبینیم

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

چقدر امار مرگ‌بالاس برو خدا رو شکر کن بهت نگفتن قدم خیر  از شوخی گذشته صبر کن کاری از دستت ...

اخلاق مادرشوهرم مضخرفه وقتی عقد کردیم ی دست نزدن ی لیلی نکشیدن چون اون موقع ده ماه بود داداشش مرده بود

الانم ک این داداشش مرده تا یک سال ماتم خونه داریم

برید زیارت وماه عسل.خرج عروسب رو هم برا خودتون نگه دارید دخوش بگذرونید.اما لباس عروس بپوش وعکس اینا ...

شوهرم ب زیارت و عروسی نگرفتن راضی نیست ولی من اینقدر دوره عقد سختی داشتم ک حتی حاضرم بدون همه اینا برم سر خونه زندگیم

شوهرم ب زیارت و عروسی نگرفتن راضی نیست ولی من اینقدر دوره عقد سختی داشتم ک حتی حاضرم بدون همه اینا ب ...

سعی نکن پیش شوهرت اصلا نگی همین جوری برم سر خونه زندگیم.بعدش تا یه مساله کوچیکی تو زنندگی پیش بیاد تو سرت میزنن که شما گفتی زود بریم ومن هیچی نمیخام.تحمل کن ودعا کن.شوهرتون دلش نمی خواد زود برید سر خونه وزندگی؟بهتره ایشون به خانوادشون فشار بیارن.

خب داداششه یکم درکش کن اگه جوون بوده بذار سال اگه نه چند ماه که گذشت بگو خانوادت به شوهرت اعلام کنن ...

پنجاه سالش بوده ولی مریضی داشته و دکتر قطع امید کرده

الانم بکی از خواهراش سرطان داره و بازم دکتر قطع امید کرده اگه تا سال اون چیزیش بشه دیگه چله میوفته ب مراسممون

پنجاه سالش بوده ولی مریضی داشته و دکتر قطع امید کرده الانم بکی از خواهراش سرطان داره و بازم دکتر قط ...

وای پس بگو بابات زنگ بزنه بگه ما رسم نداریم زیاد دختر عقدی خونه پدرش بمونه زودتر عروسی بگیرن بعد چهلم

سعی نکن پیش شوهرت اصلا نگی همین جوری برم سر خونه زندگیم.بعدش تا یه مساله کوچیکی تو زنندگی پیش بیاد ت ...

نع پشت منه نع خانوادش

منم که حرف بزنم میگه تا ی سال دیگه کی مرده کی زنده

ب خدا دیوونه شدم از دستش

تو هر چیزی خودشو دخالت میده

مثلا یکی از دوستای من باردار بود ب شوهرم گفتم بچش ک ب دنیا اومد بریم دیدنش یهو برگشت گفت من فک نمیکنم ببرتت

من یکم نگاش کردم دیدم شوهرمم گف اره ولش کن واجب نیس گفتم بله دیگه دست مامان درد نکنه جای اینه ک یادت بده من جایی بخوام برم شما باید همراهم باشی اینجوری میگه

اونم خندید گف اخه ماشین ندارین گفتم اذیت میشین

کلا مدلشه تو همه کار خودشو بندازه وسط

چرا عروسی نمیخوای؟

چرا خسته شدی؟

خونه بابات خانمی کن بزار بیان با منت ببرنت

اونا باید برای عروسی عجله کنن نه تو 

هیچوقت نگو هیچی نمیخوام چون فکر نمیکنن از خود گذشته ای فکر میکنن لایق نیستی 

از من به تو نصیحت

ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792