فردا اولین تولد تک پسرمه که یکسالش میشه خیلی ذوق و شوق دارمو داشتم و همه خونه رو تزیین کردم خیلی خوشکل شده میخوام براش جشن بگیرم میدونم پول نداریم ولی فکر میکردم شوهرم اونقد داشته باشه صد صدوپنجاه تومان ولی امشب بهم گفت نمیتونیم جشن تولد بگیریم از وقتی گفته داغون شدم دلم گرفته خیلی آه دربساط نداریم کلی هم قرض داریم تقریبا 150 میلیون!!!! همش بخاطر سه چیزه اولیش کلاه شوهرمو برداشتن و پولشو بالا کشیده شریکش.مام دستمون به هیچ جا بند نیست دوم شوهرم تو یه خانواده پر جمعیت دنیااومده وپسر بزرگ که نه دومیه وپسر خوبه شونه مثلا که جور کل خانواده شو شوهرمن میکشیده از اول حتی تا الانم اونا چشمشون به دست شوهرمنه بااینکه پنج ساله ازدواج کردیم و ازشون جداشده بااینکه پدرشوهرم کار میکنه ولی از پس خرج خونوادش بر نمیاد امشبم داداش کوچیکش زنگ زده بود ب شوهرم ک پول بده کتاب کار بخرم پسر بزرگشون که داداش بزرگه شوهرم میشه اونم که کلا یه مرد مفت خوره که فقط چشمش به دست و جیب شوهرمه بااینکه خودش 11ساله ازدواج کرده و الان35 ساالشه و دوتا بچه داره از صفز تا صد خانواده داداششو شوهرم میده از اول زندگیش بی مسیولیت بوده از وقتی هم ک ازدواج کرده خرج زندگیشو از شوهرم میگرفته یا از باباش باباشم ک از ما میگیره سوم شوهرم بیش از حد با وجدانه و احساساتیه از بس به مردم کمک مالی کرده و به خانوادش الانم که دیگه چون مسیولیت شونو شوهرم به عهده داره از زن و بچش میزنه به اونا میده چون دیگه اونا عادت کردن و فکر میکنن وظیفشه
الان وضع زندگیمون خیلی داغونه از لحاظ اقتصادی شوهرم کلی چک برگشتی و احضاریه از دادگاه داره و کلی شاکی بماند جزییات سختی ها یی که من میکشم و پسرم چشمم رو همیشه رو خواسته و نیازام میبندم طلاهامو ک خیلی وقت ب شوهرم دادم خط قرمزم حلقه ازدواجم بود که اونم یکماهه پیش دادم فروخت حتی موبایلمو دادم الان موبایل تا جایی برم ندارم زنگ واجب بزنم بیشتر از این میسوزم ک داشتیم ولی شوهرم به بقیه میده حتی میگه فرش وتلویریون رو بفروشیم اون وقت اون داداش مفت خورش حال میکنه سختمه خیلی سختمه خسته شدم
میدونی چرا چون پشتت بچه زیاد اومده فراموش شده که هست تمام تلاششو کرده که بگه مامان بابا منم هستم بچه ها منم هستم نگام کنید با پول دادن به اونا و محبت بیخودی در اصل خواسته اضطراب خودش کمتر بشه و به اونا بفهمونه که شما به من وابسته اید پس من آدم مهمی هستم
واقعا خیلی سخته تحمل این شرایط.باید یه صحبت کاملا جدی با شوهرت بشه یه مقطع زمانی بهش داده بشه که خود ...
دقیقا خیلی وقته دلسرد شدم خیلی وقته ئچار طلاق عاطفی شدیم ولی خودمو ب هر دری قبلش زدم بازم داداششو ول نمیکنه چند روز پیش تا میخواستم حرف داداششو وسط بکشم دعوا و کتک کاری راه انداخت عوضی بایه چیز محکم زد از پشت سرم سرم گیج رفت و بعد باد کردبفرما روانی هم ک هست
ما اصلا تو فامیل بزرگی ک داریم مطلقه نداریم و کسی نمیذاره گفتم جاریم از شوهر مفت خورو بی مصرفش میخواست جدا شه نذاشتن تازه منو و ک همه فکر میکنن خوشبختم بااین شوهر دستو دلباز نما و اخه بایه بچه. من عاشق بچمم نمیخوام یه روزی تربیتش دست بابای دیوونه اش بیفته و آبروریزیه خانواده وفامیلمون سنتیه و این چیزا ننگه بعدش چیکار کنم ازدواج ؟ یا بیوه بودن؟ اکرم ازدواج کنم کسی که بیاد خواستگاری کسی که قبلا ازدواج کرده و جدا شده و با یه بچه است اگرم بیاد کی بیاد که لابد چه ادم الکی ای باشه
عزيزم ان شالله كه مشكلتون حل شه فقط تنها چيزي كه ميدونم اينه كه برا بچه يكساله تولد نگير اينقد خرج م ...
بسیار موافقم.منم چندتا تولد یکسالگی دعوت بودم از سردرد نصفه پاشدم اومدم بسکه بچه گریه کرد.کلا از جمعیت و شلوغی و دست زدن و هورا کشیدن میترسیدن.یکیشون باصورت افتاد توکیک.گریه گریه .آب دماغشون مدااام آویزون.کلا انگار مجلس سلاخی اون بچه ها بود.حتی دوساله ها هم همین وضعه
شوهر ی ک فقط کار خودشو میکنه و به هیبپچ صراطی مستقیم نیستو خودت بودی چیکار میکردی
عزیزم تولد پسر گلت مبارک باشه
شما زن خانواده هستی باید مذیریت کنی نمیشه که اینطوری پولای خودشو بذل و بخشش میکنه چیزی نمیگی
من بودم نمیزاشتم اینکارارو کنه
میشه یه صلوات برای تو دلیم بفرستی ممنون❤️❤️❤️بجای آنکه بی صبرانه در انتظار نه ماه بارداری بمانی ، هر لحظه از این دوران را ببلع ! چرا که شانس این را داشته ای که بهترین موجود جهان را در وجودت پرورش دهی و معجزه خداوند را به نمایش گذاری...❤️❤️❤️