لطفا بهم کمک کنید بگین چیکار میتونن انجام بدم
چند هفته پشت هم خونه فامیل شوهر دعوت شدیم
من عادت ندارم وقتی خونه فامیل میرم کار کنم مثلا سفره پهن کنم جمع کنم خونه کسی انجام نمیدم انتظارم ندارم کسی که میاد خونم کاری برام انجام بده
مادر شوهرم میدونه اخلاقمو به شوهرم گفته به زنت بگو خونه عمت رفتیم یه کمکی بده شوهرمم اومده این حرفو برای اینکه من عملیش کنم از زبون خودش گفته که من دلم میخواد رفتیم خونه عمم تو حداقل دوتا بشقابم شده جابه جا کنی خلاصه رفتیم خونه عمه خانم من وقتی شامم تموم شد دیدم که سفره تقریبا جمع شده ولی به احترام حرف شوهرم بطری دوغ برداشتم از سر سفره بعدشم رفتم نشستم بماند که شوهرم سیاستمدار نیست جلوی فامیلش برام چشمو ابرو میومد بد حرف میزد سعی کردم خودمو عادی نشون بدم تا اون مهمونی مسخره تموم بشه اینم بگم فامیلش از گل نازکتر بهم نگفتن موقع برگشت به خونه شوهرم هرچی دلش خواست بهم گفت کلی دعوام کرد تو خیابون زیر گوشم زد البته منم کم دیونه بازی در نیاوردم ولی دلم بیشتر از این میسوزه مادرشوهرم باعث کتک خوردن من شده خودش با زبون خودش گفت من از شوهرت خواستم رفتیم خونه فامیل تو پاشی کار کنی ولی شوهرم گفت من ازت میخوام این هفته هم خونه فامیلشون دعوت هستیم واقعا مغزم کار نمیکنه نمیدونم چی درسته چی غلط نمیدونم چیکار کنم فقط میدونم مادرشوهرم خودش دختر داره انشاءالله هرکاری که برای من کرد برای دخترش انجام بدن چه خوب چه بد بستگی به خودش داره این حرفم نفرین باشه یا دعای خیر ببخشید سرتونو درد آوردم (پیش از پیش از کمک همه دوستان مچکرم😘😘)