وقتی کلاس اول بودم یادمه یه گربه خوشگل از پشت پنجره اتاقم همیشه صداش میومد کلی براش غذا میدادم و اونم عادت کرده بود ...یبار رفت و دیگه هیچوقت برنگشت ...هرشب منتظرش بودم عادت کرده بودم به بیرون خیره شمو منتظرش بمونم ولی صدای جاروی یه رفتگر و میشنیدم خیلی خوب بود ..چند سال میگذشت و من هرشب باید صدای جاروشو گوش میدادم مثل صدای موسیقی بود و اون سالها به همه میگفتم میخوام رفتگر بشم...یادمه بابام بهم میگفت شغل شریفیه ولی تو باید به فکر دکتر و مهندس باشی...انقدر به بابام گیر دادم که یبار رفتم شهرداری و جارو کرفت برام با لباس.... خیلی خوب بود😢...دلم خواست یبار برگردم به اون زمان😳