امشب مولودی بودم خونه یاد خواهر شوهرم موقع شیرینی پخش کردن ب من ک تو اشپزخونه بودم ندادن ب خواهر شوهرم گفتم ب شوخی چجوری مهمون دعوت میکنی شیرینی نمیدی گفت کور شم داداشم اینجا نیس برات شیرینی تر بخره بغل دستیم گفت چ تیکه ای انداخت منظورش چی بود من متوجه نشدم