من 5ساله ازدواج کردم و یک دختر 1 ساله دارم با شوشو توی دانشگاه آشنا شدیم و... ما به خاطر موقعیت شوشو توی ساوه زندگی می کنیم چند وقته که شوشو خیلی خیلی سرد شده و انگار ازم فراریه خیلی اعصابمو بهم میریزه این بار هم به خاطر پسر خواهرم (که خیلی شیطونه) و 2 روز خونه ما مهمان بودند ناراحت شده و با من بد خلقی کرده به نظرتون این انصافه من به خاطر اون از همه چیزم گذشتم اومدم توی شهر غریب خانواده منم که همیشه نمیان خونه ما بعد از چند ماهم که می یان یا خوابش میاد یا سرش درد می گیره یا کلا فراریه دیگه کم آوردم تر خدا بگید چی کار کنم؟من با خانواده اش خوبم یه و قتایی به سرم می زنه منم مثل اون بشم ولی وجدانم قبول نمیکنه اون از اول برای خانواده من کاس می ذاشت دارم دیوونه میشم کمک..............
خداي مهربانم مگر داريم لحظه هايي از اين شيرينتر لحظه هايي ناب از جنس حس زيباي دوباره مادر شدن ❤️❤️خدايا اين حس و حال ناب رو نصيب همه ي دوستانم بگردان🙏🏻