ی زن بدذات و پست تو فامیلمونه همه ازش میترسیدن.مث جادوگر بود هرجا میرسید اشوب ب پا میکرد.ابروهمه رو بردا بود ب شوهرم خیانت میکرد.شوهرش بزور تحملش میکرد.تمام با جادو جنبل شوهره رو تو خونه نگه داشته بود.مزاحم مردای فامیل میشد.ی مرد متاهل بود ی کم خوش قیافه بود.بهش زنگ میزد ناشناس پیشنهاد میداد زنت رو طلاف بده منو بگیر.حالا خودشم متاهل..گند زیاد بالا اورده بود.خونه و زندگی شوهرش هم بنام زده بود.دوتا بچه بزرگم داشت.تا ابنکه بحث طلاقش شد شوهره میخاس ازش طلاق بگیره ابرو براش نزاشته بود.نمیدونم با چ ترفندی خونه و ماشین ازش میگیره بعد ک برگردوند طلاقش میده .هنوز مهر طلاق خشک نشده واسش ی زن جوون و خوشگل پیدا کردن....وای ک زنه بدون هیچی طلاق میگیره بچهاش هم برمیداره حالا ک فهمیده میخاد زن بگیره داره میتررکه.حال روحی روانیش بهم ربخته تو خونشون جیغ میکشه..همه میترسم مراسم عروسیش خراب شه.ولی بد تاوان پس داد.جقش بود