منم حسابی اعصابم از دست جاریه خرد بود
این وسط برادر شوهرمم هی بعد اون ماجرا میخواست زنگ بزنه به شوهر دختر عموش ک خوشبختانه موفق نشده بود بعدشم من گفتم ک لازم نیس بهش بگی درست نیس واونم ولش کرد دیگه زنگ نزد
دیشب توی راه به شوهرم گفتم من یه ذره سر سنگین برخورد میکنم با جاری گفت چیشده؟؟؟گفتنم هیچی بخاطر همون قضیه ...نمیخواستم بدونه بازرفته نشسته چرت و پرت گفته ک اونجا اعصابش خرد باشه