بچها من چند وقت پیش یه تصادف کردیم که واقعا خدا رحم کرد بعدش روز تصادف غروبش خواهرشوهرم زنگ زد احوال پرسید بعد خونمون نزدیک همه ولی بعد۴روز اومد دیگه همون یه بار زنگ زد دیگه زنگ نزد باپجود اینکه ماشین نزدیک۱۰تمن خسارت دید من خودم نزدیک۵ساعت بیمارستان بودم و ...
شوهرم خوبه بالاخره مثل همه بدی هایم داره الان این خواهر شوهرم زایمان کرد من میگم به شوهرم من یه نیم ساعت میرم ملاقات بیمارستان بعدش اوردنش خونه بعددو سه روز یه شب میرم پیشش کادو اینا میدیم بهش ولی بیشتر نمیتونم ولی باز تو آزادی روزی هرچقدر خواستی سر بزنی میگه نه توقع دارم بیشترسر بزنی چون نزدیکی چیکار کنم