خواب ديدم ولي شبيه خواب نبود😭😭يه دكترخونوادگي داريم خواب ديدم زنگ ميزنه به ما ميگه زود باشوهرت بيا مطب ،باشوهرم سريع رفتيم ديدم اونجا يه دختره سبزه بلوچ و يه خانم وآقاهستن ازلباساشون ولهجه شون فهميدم بلوچ ان زنه كه كنارشه بهم حمله ميكنه ميگه دخترمون ازشوهرت حامله است منم زار زارگريه ميكنم آخه خودمم حامله ام دختره سونوگرافي اشو نشون ميده ميگه هزينه تموم خرج هايي ك كردم وسقط بچه اموبدين سقط كنم وبرم منم تو گريه هام ك شوهرمو سرزنش ميكنم قبول ميكنم بعد يهو دست ميزارمم شكمم ميگم نه سقط نكن منم حامله ام بزور وبعدكلي انتظارحامله شدم ميترسم توسقط كني بلايي سربچم بياد بعد ميره ميشينه توماشين شوهرم دختره بعدشوهرم جلوچشام سه باربوسش ميكنه منم دادميزنم خيانتت كافي نبودبوسشم ميكني شوهرمم ميگه خب انگولكم كردمجبورشدم بعديهو يادم مياد كه همسرم مشكل داره وطبيعي نميتونه كسي رو بارداركنه بعد به دختره ميگم با آزمايش ثابت كنه بچه ازشوهرمه شايدمال بكي ديه باشه اونم ميگه داره منو بوس ميكنه نميبيني ك با گريه ازخواب پريدم ديدم شوهرم كنارم خوابه يه چك زدم وگفتم خابن