خدا خیرت بده خدا یه موجود بی فکر به نام مرد آفرید که هیچ کارش نمیشه کرد ,منم از تنهایی,میترسم شوهرم با اینکه کارمنده دوست داره بره مسافر کشی الان چندساله ساعت ۲,میاد خونه من همش خونه مامانم هستم ساعت ۲,میاد دنبالم حتی زمان حاملگی مامانم بهش میگفت گناه داره زنت وقتی از خواب بیدار ش میکنم حالش بد میشه, میگفت من کاری نمیتونم بکنم ,الان ۶ساله هرچی بهش میگم نرو مسافرکشی گوش نمیده,اوایل عروسی هم اگر تو سالن بود من میرفتم پیشش,میرفت تو اتاق اگر تو اتاق بود من میرفتم پیشش,میرفت تو سالن فقط,گوشیش و چندتا روزنامه دستش بود ,اوایل عروسی که همه شادن ما اینطور,شب دوم عروسیمون از خواب بیدار شدم دیدم شوهرم نیست من هم اینقدر,از تنهایی,میترسم که توی,یه اتاق تنها بخوابم ,رفتم بیرون دیدم تو سالن خوابیده اینقدر,گریه کردم گفتم چرا اینکار رو میکنی گفت من رو تخت نمیتونم بخوابم ,به خدا اینقدر,از این رفتارها باهام شد افسردگی شدید گرفتم