بیست روزه زایمان کردم. از وقتی منو از بیمارستان اوردن خونه دیگه بیرون نرفتم. ادمی بودم ک هر روز میرفتم بیرون... دیشب سالگرد ازدواجمون بود اصلا شوهرم یادش نبود. بهش گفتم بیا بچه رو ببریم دکتر شب خیلی ناارومی میکنه... (هرشب بچه گریه میکنه. یک شب شوهرم امد ارومش کنه بهش گفتم تو برو بخواب صبح باید بری سرکار من نگهش میدارم. دیگه هرشب جدا میره تو اتاق میخوابه اصلا نمیاد نگهش داره. ) رفتیم دکتر برگشتیم خونه. یکساعت هم نشد بیرون بودیم.. امروز هم تولدمه ولی اصلا یادش نیست.هرسال یادش بود بهم تبریک میگفت ولی امسال انگار نه انگار .. خیلی ناراحتم 😕
الان که دارم اینو برات مینویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمیدونم تا کی رایگان بمونه! من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفهای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تکتک مشکلات رو گفت و راهحل داد.
خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همهش رو درست کردیم!
خدایا چگونه تو را بخوانم و حال آنکه من منم ،و چگونه امیدم را از تو قطع کنم و حال آنکه تو تویى،خدایا!آنگاه که از تو نخواهم که به من عطا کنى پس کیست که از او درخواست عطا کنم؟ خدایا!آنگاه که تو را نخوانم تا مرا اجابت کنى،پس کیست که او را بخوانم تا اجابتم کند؟،خدایا!آنگاه که به سوى تو زارى نکنم تا به من مهرآورى،پس کیست که به جانب او زارى کنم تا به من مهر آورد،خدایا!چنانکه دریا را براى موسى(درود خدا بر او)شکافتى و نجاتش دادى،از تو درخواست مىکنم بر محمّد و خاندانش درود فرستى و از آنچه در آن گرفتارم مرا رهایى بخشى،و بر من گشایش دهى گشایشى فورى نه دیر،به فضل و مهربانىات،اى مهربانترین مهربانان.
من تو شهر غریب باور کن تا چهل روزی دخترم بیرون نرفتم کسیو نداشتم دخترمو بذارم پیشش کولیک داشت دائم گریه میکرد مادرشوهرمم اصلا انگار نه انگار...خیلی سختی کشیدم ولی شبا ساعتی با شوهرم نگه میداشتیم.
ولي يه دوستي دارم، ميگه اصلا نبايد مراعات مردهارو كرد
متوجه نميشن! حقشون ميدونن
ميگفت از بس تنها كارهامو كرده بودم، شوهرم حتي روز زايمان نيومد بيمارستان!! با مامانش رفته و زايمان كرده
بعدازظهر شوهره اومده
خدایا چگونه تو را بخوانم و حال آنکه من منم ،و چگونه امیدم را از تو قطع کنم و حال آنکه تو تویى،خدایا!آنگاه که از تو نخواهم که به من عطا کنى پس کیست که از او درخواست عطا کنم؟ خدایا!آنگاه که تو را نخوانم تا مرا اجابت کنى،پس کیست که او را بخوانم تا اجابتم کند؟،خدایا!آنگاه که به سوى تو زارى نکنم تا به من مهرآورى،پس کیست که به جانب او زارى کنم تا به من مهر آورد،خدایا!چنانکه دریا را براى موسى(درود خدا بر او)شکافتى و نجاتش دادى،از تو درخواست مىکنم بر محمّد و خاندانش درود فرستى و از آنچه در آن گرفتارم مرا رهایى بخشى،و بر من گشایش دهى گشایشى فورى نه دیر،به فضل و مهربانىات،اى مهربانترین مهربانان.
هنوز بیست و پنج سالمه.اونم بیست و نه سالشه. دوتا بچه داریم. یعنی انقدر پیر شدیم ک مناسب یادمون بره ی تبریک نگیم بهم. بی اهمیت شدیم واسه هم دیگه؟؟ نباید با خودش بگه بعد از اون زایمان سختی ک زنم داشت ببرمش بیرون بگردونمش حال و هواش عوض بشه؟