2777
2789
عنوان

خوابگاهیا و کسایی که توی خوابگاه بودن.....

| مشاهده متن کامل بحث + 13560 بازدید | 168 پست
ساعت خاموشی که میزدن میرفتبم تو حیاط مسواک بزنیم سگ لرز میزدیم از ترس از لای درختا رد میشدیم یع شب ر ...

من‌یه سال سرپرست خوابگاه بودم . راهنمایی بودن.‌اجازه نمیدادم اصلاااا😁

هیچوقت نفهمیدم تو چطور وقت کردی منو این همه وابسته خودت بکنی :)

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

همه بچه ها فوتبالی بودن از پسرا بدتر بودن یه تی وی تو سالن داشتیم هروفت فوتبال بود انقدر التماس سرپرستمون میکردیم تا روشن میکرد اخر دربی هم بزن بزنو دعوا جام جهانی سال ۸۳ فکر میکنم بود هر شب کلی غر میشنیدیم که بازیا را ببینیم واقعا چه دورانی بود حیف که فکرش ادم داغون میکنه

فکر نکن همیشه عقلت حرف اولو میزنه گاهی باید به صدای دل گوش کرد 😍
ما توی خوابگاه احضار روح می کردم. تا صبح بیدار بودیم. چند تا اتاق بودیم معلوم نبودم کدوم مال کدوم ات ...

شما هم🙂

ما هم هر شب کارمون این بود. استادشون هم من بودم😓

هیچوقت نفهمیدم تو چطور وقت کردی منو این همه وابسته خودت بکنی :)

يه چند شبم خوابگاه كه اكثرا خوابيدن رفتيم كپسولاي اتش نشانيا برداشتيم رفتيم تو راهرو حمام و اشپزخونه اينا خالي كرديم بعدم گزاشتيم پايين كه بفهمن خاليه، ولي خدايي اصلا كسي نگفت كار كي بوده،

او رفته...ومن مانده ام کافیست؟یا که بیشتر شرح دهم دلیل دیوانگی ام را؟

خوابگاه ما برا ارشدا اتاق  تك يا دو نفره ميدادن

خوابگاه ارشد شانس من تعطیل شده بود بعد همه رو تو یه سوییت گذاشتن. من دیر رفتم فرستادنم با این دخترا. بخدا عذاب می کشیدم تا بخوابم . ساعت یک و دو تازه چای دم میکردن؛ خلاصه هر چقد کارشناسی اذیت کردم اون ترم تاوان دادم؛ اما از ترم بعدش دیگ جدا شدیم. خدا رو شکر ترم سه هم خوابگاه نرفتم

توجه توجه بزودی در این مکان تیکر بارداری نصب میشود...  درخواست دوستی از آقا پذیرفته نمیشه با تشکر 
دقیقا من هم همیشه روشون مینوشتم

منم مینوشتم ولی اونکه گشنه ش بود دیگه چشاش نمیدید😅😅😅

یهو صبح میرفتم نیمرو درست کنم بخورم برم دانشگاه میدیدم تخم مرغ عزیزم نیستش😣

بعد یکی داد میزد گشنم بود خوردمش الان میرم واست تخم مرغ میخرم

من امسال قراره برم خوابگاه نیمسال دومم نمیدونم برم خوابگاه یا مامان اینام کلا باهام بیان اون شهر

برو خوابگاه. خیلی دوران خوبیه. 

هیچوقت نفهمیدم تو چطور وقت کردی منو این همه وابسته خودت بکنی :)
ما توی خوابگاه احضار روح می کردم. تا صبح بیدار بودیم. چند تا اتاق بودیم معلوم نبودم کدوم مال کدوم ات ...

خیلی حال میداد همه چه ها تو اتاق همدیگه بودن تا صبح هی میرفتن میومدن یواشکی پفک میخوردیم خیار میخوردیم سرپرست که میومد بچه هایی که از اتافای دیگه اومده بودن قایم میشدن زیر تخت😅

فکر نکن همیشه عقلت حرف اولو میزنه گاهی باید به صدای دل گوش کرد 😍
خوابگاه ارشد شانس من تعطیل شده بود بعد همه رو تو یه سوییت گذاشتن. من دیر رفتم فرستادنم با این دخترا. ...

ما هم يك و دو چاي دم ميكرديم، انواع اقسام روشهاي اذيت كردنو پياده ميكرديم

او رفته...ومن مانده ام کافیست؟یا که بیشتر شرح دهم دلیل دیوانگی ام را؟

یکی از همکلاسیهای ما دقیقا روز آخر که میخاستیم بریم واسه فرجه تصادف کرد و فوت شد

تمام بچه های دانشگاه و پسر و دختر تموم درو پیکرهای دانشگاه و زدن شکستن لاستیک اتوبوسها رو آتیش زدن

تا صبح تو سرمای منفی ۱۰ وسط دانشگاه بودیم

منم همینطور. تا من نمیومدم اونم نمیومد. تازه گفت شبا پیش من می‌خوابه 😥😥

جانننن😶

برای ما الکی بود و محض فان

حتی سرکلاسم اینکارو میکردیم.‌🤗

هیچوقت نفهمیدم تو چطور وقت کردی منو این همه وابسته خودت بکنی :)
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792