دختر منم اینجوری بود ولی من تو مهد کلاس دیگه نشستم یا تو حیاط مهد می نشستم
می خواستم برم دنبالش یه ربع زودتر می رفتم کنارش دراز می کشیدم بلند که میشد منو کنارش میدید
برای مربیش با هم میرفتیم خرید می کردیم مثل جوراب
یا برای دوستاش لواشک پذیرایی می گرفتیم
کلییییی هدیه گرفتم که مربیش بهش می داد هر روز
برام مهم بود که دخترم فردا روز که بزرگ شد بهم نگه منو با گریه مهد گذاشتی