چندین سال پیش که هنوز مجرد بودم یه شب نشستم فیلم ترسناک دیدم اسمش یلدم نمی آد الآن کلا این خود آزاری رو دارم فیلم ترسناک می بینم بعد تا یه مدت از سایه ی خودمم می ترسم خلاصهههه
جاتون خالی فیلم تموم شد و من خوابیدم
اما چه خوابی...اوایل از یاد فیلمه خوابم نمی برد هی گفتم بخواب دختر اون فیلم بود فیلم می فهمی فییییلم بود اما تأثیر نداشت تو اتاق تنها بودم چراع خاموش درم بسته بود تو همین گیر و دار تلقین به خودم بودم چشمام گرم شد تازه داشت خوابم می برد که یه صداهایی شنیدم جرأت نمی کردم سرمو بیارم بیرون اتاقم تاریک بود جایی رو نمی دیدم خلاصه دید زدم دیدم چیزی نیست اما مثل بید می لرزیدما خلاصه تا من می خواستم بخوابم صداش می اومد خیلی شب وحشتناکی بووود خیلی تا صبح اون صداها می اومد توهم هم نبودا قشنگ از توی کمدمون می اومد تا فردا نفهمیدم چی بود دیگه به غلط کردن افتادم که فیلم ترسناک نبینم از بس بی جنبه ام تا اینکه... فردا در کموگد اتاقمو باز کردم دیدم یه هو یه چیزی پرید بیرون اینقدر ریع بود جیغ زدم اومدم بیرون بابامو صدا کردم بابام پرید تو اتاق درو بست آقا گشت و گشت دید یه موش گنده تو کمدم بوده یک ساعت طول کسید تا بابام بگیردش تازه فهمیدم تمام اون صداها مال این موش گوشت تلخ بود دیشب تمام مدت ریشه های روفرشیهای تو کمدمون رو جویدی بود هی می خورده به در صدا می داده...
خخخ ترسیدین همش رو هم یه جا گفتم
