من و دو تا جاریم و خاهر شوهر مطلقه و مادرشوهر یه ساختمون پنج طبقه ایم
فردا مادرشوهر سفره نذری داره ،منم هفت ماهه باردارم ،صبح از ساعت نه رفتم پارکینگ پیازا رو پوست بکنم چون کم خونیم زیاد شده صبحا هنوز تهوع دارم و صبحانه نمیخورم ،جاری وسطیمم با دختر نه ماهش اومد و با هم نشستیم پوست کندیم ،بعد هم مادرشوهر و خاهرشوهر اومدن ،اونام کارای دیگه کردن ،جاریم رفت بچه اش اذیت می کرد ،اون کوچیکه هم یه پسر یه سال و نیم داره که مریضه و یه ماهه هم بارداره ،کلا نیومد ساعت یک اومد یه سر زد و رفت
من پسرمم مدرسه ای هست
تا ساعت یک که از مدرسه بیاد مشغول سرخ کردن بودم ولی مادرشوهرم حتی یه لیوان چایی هم نیاورد با اینکه میدونه من صبح ها حالم خرابه و نمی تونم چیزی بخورم ،حتی پسرم و پسر جاریم که از مدرسه اومدن یه ناهار کوچولو هم بهشون نداد ،من به روشون نیاوردم
نمیدونم اصلا باید چیزی می گفتم
راستش من زیاد شکمی نیستم واسمم مهم نیست که چیزی بهم بده یا نه چون از اول بارداری چیزی بهم نداد و کمکم هم جهت احترام بهش بوده ،ولی نمی دونم باید به روشون میاوردم ،حرفی میزدم یا اصلا نیازی نیست چیزی بگم میشه نظرتونو بگید