سلام بچه ها من خیلی تاپیک نمیزنم اینم از دیشب دو دل بودم بزنم یا نه و باهیچ کسی حرف نزنم در موردش
اما الان دلو زدم به دریا که تعریف کنم واستون
من ۲۰سالگی ازدواج کردم انتخابش با خانوادم بود من اصلا قصد ازدواج نداشتم ولی بگم که زورمم نکردن واسه ازدواج ولی انتخابش رو گذاشتم با خانواده که با کی باشم
الان تغریبا دوسال از ازدواجم میگذره اولش خیلی خوب بود خیلی تحویلم میگرفتن تا رفته رفته همسرم به من وابسته شد و یا تنبلیش میشد سرکار نمیرفت همه چیز رو سپرده بود به کارگراش خیلی نگذشت که ورشکسته شد و بدهی بالا آورد (وقتی اومدن خواستگاری مامانش خیلی دروغ گفت که چکار میکنیم براش چکار نمیکنیم تک پسره و آخری از این حرفا...)
من ساختم باش خیلی ساختم بعضی وقتا برای خریدای جزئی کمکش میکردم و بش پول میدادم
خانوادش قبلا گفته بودن که بهمون خونه میدن که زندگی کنیم چند سالی ماهم با متراژ و فضای خونه خرید جهیزیه انجام دادیم و بهترین خریدارو انجام دادیم مثلا دارم میگم که متوجه بشید من چی میکشم مثلا رفتیم چه یخچال خریدم ۲۸ ملیون که با فضای اون اشپز خونه بیاد و یا خیلی چیز های دیگه
بقیه پست بد