دیروز بیرون بودیم. موقع برگشتن به خونه، رفتیم مانتو بخرم. همسر و بچه ها نشستن توی ماشین و خود رفتم خرید. هم جای پارک نبود هم با شوهرم قهر بودم😅😅
خلاصه بعد از مانتو، یه مغازه بدلسجاتی بود. رفتم واسه نینی گوشواره بخرم.
گفتم گوشواره چسبی واسه نوزاد دارین؟
گوشواره مگنتی داشت. یه مدلش رو انتخاب کردم. کارت کشید. منتظر بودم رسید رو بهم بده.
بعد با یه حالت دستپاچه ای اروم گفت چرا مدلای دیگشو نپسندیدین؟
کلا سه مدل داشت.
بعد اون دوتا مدل دیگرو از هرکدوم یه جفت برداشت انداخت توی پاکت مانتو که دستم بود.
گفتم ببخشید برای چی؟
گفت من نوزادا رو دوس دارم. قدمش خیر باشه. اینم کادوی من.
ینی لحن صحبتش و کارش هرکاری میکنم از ذهنم پاک نمیشه...
بیشوعور
حالا مغازشم یه مغازه بزرگه که همه چیزم داره. ینی کاری کرد دیگه نتونم برم مغازش