سالها عاشق يه نفر بودم توي دلم زار ميزدم شب ها گريه ميكردم و از فكرش بي خواب بودمو از خدا خواهش ميكردم توي تقديرم باشه
بعد از چند سال اون هم عاشقم شد و من خوشبخت ترين بودم اما به خاطر بي پولي شرايط رسيدن بهم مهيا نيست يكسال هست باهميم چند ماه ديگه قراره نامزد بشيم اما الان فهميدم اونقدر كه فكر ميكردم آدم خاصي نبود يه آدم معمولي كه خيلي بزرگش كردم گاهي وقتا تو انتخابم شك ميكنم هرچي به زمان عقد نزديك ميشه ترديد ميكنم ميترسم حس ميكنم زندگيم محدود ميشه خيلي آدم خوبيه خييلي از هر لحاظ خوبه اما دليل اين حسم رو نميفهمم از يه طرف ميخوام مال خودم باشه از يه طرف از عقد باهاش ترس و ترديد دارم
واقعا نميدونم چيكار كنم خدايا 😔😔😔