هروقت از شوهرم تعریف میکنم اخلاقش عوض میشه کلن همش تو چشمیم حالا نمیگم تو کللل مردم ولی خب تودوستواشنا
چیکار کنم خیلی حسود دوربرم هست اصلا ارامش ندارم چنوقته یه کسایی حسادتموکردن وضررشون بهم رسیده که فکرشو هم نمیکردم
برای مثال دختر عمم هیج خاستگاری نداشت وقتی من با کلی خاستگاررروبه رو بودم مادرش اومد زیر گوشم یطوری که به زبون بگیره گفت عزیزدل من وامیسته تا دختر عمه بزرگش ازدواج کنه مگ ن!منومیگی 😑بخدا راست میگم حالا همونا وقتی فهمیدن باردارم باهام حرف نمیزنن خداروشکر ولی یه چیزی گم کرده بودم که همع خبر داشتن الا شوهرم دختره عوضی شوهرمو سال به سال نمیبینه باهم حرف نمیزننا برداشته بهش گفته فلان چیز پیداشددددد.از عمد گفته این فقط یه مثال بود شما بااینجور افردا چجوری رفتارمیکنید من که قطع ارتباط میشم ولی خب بازم نمیشه