2777
2789
من درتمام طول37سال عمرفقط دراین سایت چنین نظراتی شنیدم که این اسم رونزارقدیمیه یاعربی نزاریافقط ایرا ...

قربون دهنت مثل کیان که فک میکنن جدید تازه مدشده درصورتیکه  دونفرتوفامیلمون هستن که سی ساله و54 ساله اسمشون کیان 

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

عزیزم اسم بچتون رو پدر شوهرتون انتخاب کرده؟ شما ناراحت نشدید؟

نه چرا ناراحت بشم خودم خواستم چندتا اسم داخل برگه نوشتیم ایشون انتخاب کردن .چطوره ما همه انتظارات را از خانواده همسر داریم کمک کنن  بعد یه اسم فکرنکنم چیزی باشه که ما با اون دلشون رو شاد کنیم .

نه چرا ناراحت بشم خودم خواستم چندتا اسم داخل برگه نوشتیم ایشون انتخاب کردن .چطوره ما همه انتظارات را ...

عزیزم توی سبک زندگی درست ما نباید از کسی انتظارات داشته باشیم زن و شوهر باید هردو کارهای زندگیشون رو باهم انجام بدن نه اینکه از کسی انتظار داشته باشن که براشون زندگی بسازه یا کمکشون کنه 

البته هرکسی علایق و تفکراتش با دیگران متفاوت هست و تا جایی که به دیگران آسیب نزنه قابل احترام هست عقیده همه 

اما از نظر من یک زن باید خیلی انرژی و وقت برای تربیت و بزرگ کردن یک بچه بذاره و این حق طبیعی اون خانم هست که دلش بخواد خودش برای بچش اسم انتخاب بکنه نه دیگران این دخالت توی زندگیه

من به شخصه نه انتظار کمک از کسی رو توی زندگیم دارم و نه حق و اجازه دخالت توی زندگیم رو به کسی میدم 

افتخار میکنم به اینکه یه فمینیست هستم   
محمد و کیامهر هرکدوم به تنهایی ی اسمن حالا این دوتا رو باهم یکی کرده چیش عجیبه؟ مثل نازنین زهرا&n ...


زیادی طولانیه،به نظرم دوتا اسم کنار هم جالب نیست

اگر از دیده ی کوته نظران افتادیم                               نیست غم صحبت صاحب نظری ما را بس         
پریا و پرنیا خیلی شبیه همند یکی رو صدا کنی اونیکی جواب نمیده؟

نه تا حالا پیش نیومده😊

هر چه اید به سرم  باز بگویم گذرد                                     حیف ازین عمر     که با می گذرد، می‌گذرد    💔💔
سومی باردارید|؟کمک دارید؟

نه عزیزم سومی ۲۲ ماهشه دوقلوها چهار ونیم سال😊

هر چه اید به سرم  باز بگویم گذرد                                     حیف ازین عمر     که با می گذرد، می‌گذرد    💔💔

من نینیم سقط شد اسمشو آراد میخواستم بزارم اگه دکتر باشه بعدی انشاالله آدرینا دوست دارم ولی همسرم دل آرام

خدایا به هرکس که آرزوی فرزند داره فرزندی عطا کن ،واسم معجزه شد شکرت مولا
سامیار  بین سامیار و پارسا و امیرارسلان و کیاشاه که گزاشتم لای قرآن و سه بار سامیار دراومد😊😊 ...

میشه بگی چجوری باید بذاریم لای قرآن؟؟

خوشبختی یعنی من و عشقم و ثمره های عشقمون محمدطاها  و مهراد 👨‍👩‍👦‍👦
میشه بگی چجوری باید بذاریم لای قرآن؟؟

اسما رو روی کاغذ نوشتم هرکدومو لای یه صفحه از قرآن گزاشتم دادم شوهرم گفتم یه کاغذو در بیار

فرزندم،از ملالتهای این روزهای مادری ام برایت میگویم... از این روزها که از صبح باید به دنبال پاهای کوچک و لرزان تو بدوم و دستت را بگیرم تا زمین نخوری. به کارهای روی زمین مانده ام نمیرسم این روزها که  اتاقها را یکی یکی دنبال من می آیی، به پاهایم آویزان میشوی و آن قدر نق میزنی تا بغلت کنم، تا آرام شوی. این روزها  فنجان چایم را که دیگر یخ کرده، از دسترست دور میکنم تا مبادا دستهای کنجکاوت آن را بشکند. با ناراحتی و ناامیدی سر برگرداندنت را میبینم که سوپت را نمیخوری و کلافه میشوم از اینکه غذایت را بیرون میریزی. هرروز صبح جارو میکشم، گردگیری میکنم، خانه را تمیز میکنم و شب با خانه ای منفجر شده و اعصابی خراب به خواب میروم. روزها میگذرد که یک فرصت برای خلوت و استراحت  پیدا نمیکنم و باز هم به کارهای مانده ام نمیرسم...امشب یک دل سیر گریه کردم. امشب با همین فکر ها تو را در آعوش کشیدم و خدا را شکرکردم و به روزها وسالهای پیش رو فکر کردم و غصه مبهمی قلبم را فشرد...تو روزی آنقدر بزرگ خواهی شد که دیگر در آغوش من جا نمیشوی و آنقدر پاهایت قوت خواهد گرفت که قدم قدم از من دور میشوی و من مینشینم و نگاه میکنم و آه... روزگاری باید با خودم خلوت کنم و ساعتها را بشمارم تا  تو از راه بیایی و من یک فنجان چای تازه دم برایت بیاورم و به حرفهایت با جان دل گوش بسپرم تا چای از دهن بیفتد.... روزی میرسد که از این اتاق به آن اتاق بروم و خانه ای را که تو در آن نیستی تمیز کنم. و خانه ای که برق میزند و روزها تمیز میماند، بزرگ شدن تو را بیرحمانه به چشمم بیآورد. روزی خواهد رسید که تو بزرگ میشوی، شاید آن روز دیگر جیغ نزنی، بلند نخندی، همه چیز را به هم نریزی... شاید آن روز من دلم لک بزند برای امروز... روزی خواهد رسید که من حسرت امشبهایی را بخورم که چای نخورده و با سردرد و گردن درد و با فکر خانه به هم ریخته و سوپ و بازی و... به خواب میروم...شاید روزی آغوشم درد بگیرد،این روزها دارد از من یک مادر به شدت بغلی میسازد...!❤️❤️
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز