سلام دوستان. من یک سال و نیمه عروسی کردم. خونواده همسرم شهرستانن خونواده خودم نزدیک تهران. همسرم از نظر رفت و امدم با خونوادم اصلااااا مشکلی نداره و حتی خودش میگه بریم سربزنیم یا دعوتشون کنیم. اما تقریبا ما تعطیلی چیزی که میخوره به پستمون میریم شهرستان. واسه عاشورا که رفته بودیم شهرستان خونوادم سرسنگین شدن امروز مامانم گیر داده میگه انقد نرید شهرستان و فلان و ازین حرفا. یعنی از دماغم دراومد این مسافرت رفتنه. منتها من چون همسرم سخت نمیگیره به من . منم دلم نمیاد بگم نریم خونه پدر و مادرت یا حتی دلم نمیخواد بدونه من بره اونجا. من گیر افتادم این وسط. میترسم اگه بگم نمیام و اینا اونم شروع کنه بهم سخت گیری کنه منتها نمیتونم اینو به خونوادم بفهمونم. حتی خونواده همسرم خداشاهده اصلا بی احترامی هم بهم نمیکنن خیلیم بهم خوش میگذره. شما به من بگید چیکار کنم. گیجم هیچی نمیدونم واقعا...
خدایا ممنونم که معجزه کردی و تو دلم نی نی گذاشتی😍😍 واسه سالم بودن نی نیم یه صلوات میفرستید؟❤❤
خانوادت چقدر عیر منطقی هستن.بهتره دل ب دل شوهرت بدی .هرچیز در حد معقولش خوبه.دخالت بیحای خانوادت ممکنه ب رابطه خودت و شوهرت و خانداده شوهرت صدمه بزنه.به خانوادت حدو مرز زندگیتو مشخص کن ک ن دخالتی کنن ن توقع بیش از اندازه ای داشته باشن
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
خیلی ببخشید به مادرتون چه ربطی داره ...هیچ کس نباید تو کار کسی دخالت کنه حتی مادر آدم باشه ...مادرتون با خانواده شوهرش احیانا مشکل نداشته ؟؟؟اتفاقا حالا که شوهرتون درک میکنه و احترام میزاره به خانوادتون شما هم جبران کنید
ببخشید ولی به خانوادت ربطی نداره. شما خودت ی خانواده مستقلی. باید بتونی برا خودت تصمیم بگیری نه اینکه دیگران بگن کجا برو کجا نرو
روزی دختری خواهم داشت شبیه خودم باچشمهایی درشت که همه ی دنیا را زیبا میبیند عاشقانه زندگی میکند، تنفر برایش بی معناست، مهربانی را یادش میدهم، اعتماد راهم...یادش میدهم همه دنیایش را با مادرش قسمت کند، حتی خطاهایش را،آن وقت هیچ وقت تنها نمی ماند ...نمیگویم دخترم بترس ازمردها می گویم بترس ازگرگها، مردهاکه گرگ نیستند، پدرت فرشته ای است که روزی خدا او را فرستاد و روح تنهای مرا لمس کرد و نگذاشت ، تنهابمانم....روزی دختری خواهم داشت شبیه خودم اما بسیار قوی تر، بسیار بخشنده تر، بسیار مهربان تر و بسیار صبور تر...
اصلا به مادرت ربط نداره الان مادرشوهرت به همسرت بگه نرو خونه پدر زنت شما از ناراحتی منفجر نمی شین پس چرا مامانت این طوری رفتار می کنه اصلا نزار برای رفت وامد شما تصمیم بگیره