لحظه ایی که خبر سلامتی داداشمو شنیدم
لحظه ایی که همسرم از شهرستان محل کارش برمیگشت و بعد از چهل روز پشت در اتاقش همدبگه رو بغل میکردیم حس میکردیم داریم یکی میشیم از شدت فشار
لحظه ایی که دکتر اجازه ترخیص دخترم رو از تو دستگاه داد
لحظه ایی که پسرم بعد از پنج روز توی ان آی سیو کودکان سینه مو گرفت
لحظه ایی که ساعت پنج صبح بعد از یک شب نفس گیر پرستارای بخش از همسرم که بخاطر عمل قلب باز بستری بود خواستن بگه سلام که من باورم بشه حالش خوبه چون ایشون تهران عمل کردن و من بخاطر تولد پسرم که تازه به دنیا ومده بود نشد برم همراهش و کنارش باشم.
لحظه ی شنیدن خبر استخدام همسرم که چند روز پیش بود
و
و
و
وتمام لحظه هایی که عزیزان دلم رو صحیح و سالم میبینم.خدایا شکرت الحمدلله رب العالمین
خدا امواتت رو بیامرزه با این تایپیکت که باعث شدی خوشیبختی های زندگی رو مرور کنم و خدا رو شکر کنم.