بچه ها امروز ظهر رو تخت دراز کشیده بودم داشتم ب شوهرم میگفتم بیا بااین پولی ک داریم کلا ۲۶ ملیون پول بیشتر نداریم
گفتم بیا این ۲۶ ملیونو بدیم توی یکی از روستهای شمالی خونه بگیریم بریم شمال برای زندگی...
ما جنوبیم اخه...
بعد شوهرمم شغلش کارگریه ولی بیمه داره اینجا و ماهی یک و دویصت همیییشه میاد توی خونمون بابیمه که کردنش...
گفت پس شغلمو چیکار کنم؟؟
گفتم خوب توی برناما ی دیوار بگرد برای شغل تو شمال
با تعجب نگام کرد گفت حرف بیخود میزنی اخه....
عجیب بود براش
بچه ها من برای زندگی کردن تو شمال حاظرم جونممم بدم
نمیدونم چراااا چراا اینقدد ر زندگی کردن توی شمال برای من رویایییه
شاید خیلیاتون بگین خوب همه دوست دارن ...باور کنین من فرق میکنم من میشینم ایتقدر عکس از شمال میبینم و کلا میرم توی رویا...
برام ی جای وحشتناک زیباست
اصلا هم عکس های کشورهای خارجی و ک میبینم و طبیعت های سرسبزش منو بوجد نمیاره فقط و فقط شماله خودمون اونم بخاطر اینکه توی وطن خودمونه
نمیدونم نمیدووووونم چرااینجورم.....
اون موقع ها قبل ازدواجم یادمه التماسع بابام مسکردم خودمو میکشتم ایتقدرررر التماس میکردم ک ببرمون شمال
دست خودم نیست بچه ها..
یجوره خاص به طرز وحشتناک و به طرزه عجیبی عاشق شمالم
شاید خیلیاتون بیاید بگین بابا شمالم سختی های خودشو داره ولی من سختی هاشو بجون میخرم
بنظرتوون حرفم خیلی بیخود بود ک به شوهرم گفتم؟؟؟
اون میگه اگ شغل گیرم بیاد هررررجایبی میزم
ولی نه باحقوق یک و دویصت
حداقلش دو ملیون
امروز دعا میکردم که