الان بچم دو ماه و خورده ای داره من قبلا سرکار مبرفتم الان مرخصی زایمانم و ۲۴ ساعته با بچمم خیلی دوستش دارم و باهاش عشق میکنم اما خوب خیلیم خسته میشم
شبا تنهایی باهاش بیدار میمونم چون شوهرم باید بره سر کار اما توی تعطیلیا هم شوهرم میره پیش فک و فامیلش یا دوستاش میگه ووهم دوست داری بیا اما من با بچه خیلی سختمه چون زیاد شیر میخواد و شیر خودمم میخوره هروقت رفتم دو برابر خسته شدم دیگه تو این تاسوعا عاشورا شورشو درآورده و شبم روستای مادریشون که نزدیکه مونده
من مامانم اینا خونشون چسبیده به خونه منه و خواهرم میاد پیشم اما آخه این انصافه
یعنی یه روز تعطیلیم نباید بمونه کمک من؟ اصلا حتی حوصله دعوا کردن باهاشو ندارم بود و نبودش دیگه برام مهم نیست حس میکنم دیگه دوستش ندارم