بس ک اذیتم کردن خون به جیگرم کردن عروسیمو خراب کردن عقدمو خراب کردن روز بله برونم خراب کردن عوضیا با شوهرم رفتیم وسایلم خریدیم اومدیم رفتیم خونشون باهام دعوا کردن چقد اشکم در اوردن ...حالم از شانس کجم خونش روبرومه دختر عوضیش تا بخایم از خونه بریم بیرون میپره بیرون منم میخام بیام....منم هیجی نمیتونم به شوهرم بگم...دیشب شوهرم گفت ناراحتی نگار باهامون میاد گفتم نه که ای کاش لال شده بودم هیچی نگفته بودم...کاش تونسته بودم حرف دلمو بزنم خالی بشم...😔😔