2777
2789
عنوان

مشکلات من کمکم کنید لطفا

206 بازدید | 18 پست

با سلام بچه ها در مورد این چیزا با هام فکری کنید لطفا اگه چیزی میدونین

ماجرای من و همسرم خیلی طولانیه من 19 سالم بود که با همسرم که 1.5 سال ازم بزرگتر بود آشنا شدم از دوستان برادرم بود البنه از دوستایه خیلی دورش که تقریبا نمیشد بهش گفت دوست" برادرم خیلی از اون و برادرش تعریف میکرد که بچه های خیلی خوبین و محترم و درس خونن. این شد که خواهر بزرگ من رفت تو نخ اینا که مخشون رو بزنه به هر حال تلفن همسرم رو گیر آورد و باهاش تماس گرفت (همسرم یه بچه مثبت خالص بود که اصلا با دختر رابطه نداشت در عین حال که خیلی هم به تیپ و ظاهرش اهمیت میداد) اولش همسرم پیچوند و از سرش باز کرد ولی بعد دو سه بار تلفنی صحبت کردن و سر انجامم دم به تله نداد و هی میپیچوند چون دانشجو بود و اون موقع سرگرم درس خوندن" چند ماهی گذشت یه روز خواهرم گفت بیا امتحانش کنیم شماره اش رو بهم داد و من بهش پیام دادم اوایلش سرد و تک و توک جواب داد بعد از یکی دو ماه عادت کردیم به اس ام اسا و با هم مکالمه کردیم و قرار شد هم دیگه رو ببینیم بالاخره بعد از چند ماه همو دیدیم و بعد از دیدار از هم خوشمون اومد و عاشق و معشوق شدیم و این ارتباط ادامه دار شد و از همون ماهه اولم بهش گفتم که من دوستی نمیخوام اگه قصدت ازدواجه ادامه بدیم که اونم گفت من الان شرایط ازدواج ندارم و باید درس بخونم (خیلی بچه درس خون بود) و گفت حداقل 5-6 سال طول میکشه نه سره کارت میزارم نه مثل خیلی از پسرا دنبال سو استفاده ام و سر کارت میزارم" خداییش هم نه دست درازی بهم کرد تو این مدت نه دنبال چیزی بود" منم قبول کردم که باهاش بمونم تا درسش تموم شه" خصیصه بارزش این بود که اصلا دروغگو نیست به جرات میگم تا حالا شاید تو این 14 سال بهم 5 تا دروغ هم نگفته" قصه ما شروع شد و ما ادامه دادیم تا اینکه به فوق لیسانس رسید و 6 سال هم تموم شد ولی از بس مشکل داشتیم و فرهنگامون متفاوت بود بعد از 6 سال همچنان ادامه دادیم" این رو بگم که شوهرم خیلی دوستم داشت خیلی خیلی زیاد و من با بچه بازی هایه احمقانم هروز سردترش میکردم 4-5 سال اولیه منو میپرستید زندگیش تو من خلاصه شده بود خیلی خیلی دوستم داشت ولی من احمق مثل بچه ها همش دلسردش میکردم وقتی درسش تموم شد به این باور رسیدیم که واقعا بچه ایم و قرار گذاشتیم دکتراش رو هم بگیره و دنبال هیات علمی شدن بود" خلاصه 4 سال هم دکتراش طول کشید و سر 10 سال عقد کردیم" قبل خواستگاری قرار شد خونشون که ویلایی بود رو بدن بسازن و به ما خونه بدن قبل از خواستگاری قرارداد بستن و قرار شد طبق قرارداد 2 ساله خونه رو تحویل بدن بهشون ما عقد کردیم وساخت خونه هم آغاز شد شوهرم اصلا خونه ما نمیومد خیلی به ندرت تا الانم حتی یه شب خونه ما نخوابیده تو روابط خصوصیمون هم با وجود خواسته من اون همیشه جلومو میگرفت و میگفت بعد از عروسی تا اینکه یکسال پیش بالاخره من کار خودم رو کردم" الان 4 ساله عقدیم و خونه تا 95% کاراش انجام شده اما سازنده با این گرونیا فرار کرده و قرار شده کسایی که پیش خرید کردن خونه رو تکمیل کنن و حد اکثر 6 ماه دیگه تحویل بدن حالا من تو این شرایط فشار پدر و مادرمه که زودتر عروسی کنم از یه طرفم خونه داره آماده میشه نمیدونم چه کار کنم؟ راهنماییم کنید لطفا به نظرتون برم مستاجری نرم؟ پدر و مادرمو چه کنم؟

اینم بگم که حتی باغ تالارم گرفتیم برای 22 آبان ماه اینم بگم که پسر عمویه شوهرم ابتدای مرداد فوت شد که جوون هم بود وهمسرم صحبت کرد گفت ممکنه تاریخش رو جابجا کنیم 


یکی از مشکلات من دهن بین بودنمه که خیلی راحت عنان زندگیم رو میسپرم دست دیگران تا جایی که همین سه ماه پیش به حرف یه آدم عوضی تا مرز طلاق پیش رفتم و حتی تا پیش وکیل هم رفتیم البته همسرمم مشکلات خاص خودش رو داشت که هر وقت باهاش صحبت کردم راجع به مشکلاتش سعی کرده رفعشون کنه" که این کارم باعث شده دیگه باورم نداشته باشه و فکر کنه دوستش ندارم چون همیشه میگفتم بدون تو نمیتونم ولی در عرض یکماه میخواستم ازش طلاق بگیرم به حرف یه سری آدم از جمله خواهر و برادرم و جوی که ساخته بودند که مسببش خودم بودم از بس که الکی بدش رو گفتم برای اینکه راضی بشن به طلاق" به نظرتون چکار کنم که اسیر دهن بینی نشم انقدر سادم هر کسی راحت میتونه همه چیزه زندگیم رو بدونه فکر میکنم همه خوب و مهربونن دیگه از ترس اینکه اسیر حرف ادمی نشم اومدم اینجا تو این تاپیک که کسی نتونه رو زهنم غالب بشه

اینم بگم تفاوت فکری و فرهنگی داشتیم هر چقدر اون درس خون بود من و خانوادم اهمیتی به درس نمیدادیم حتی از سره دهن بینی که میگم به حرفش من هم رفتم دانشگاه و شاگرد خودش بودم ولی هیچ وقت برام مهم نبود که دارم برای چی درس میخونم فقط میخواستم اختلاف تحصیلات فاحشی نداشته باشیم" از نطر طاهری هم من خوب و زیبام همه میگن اونم بد نیست

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

باید رو خودت کار کنی و فقط و فقط با مشاور بری جلو - خیلی هم فکر نکن حالا همه چیزها گردن تو حتما یه ضعف هایی همسرت داره ویا یه کمبودهایی برات می ذاره که دهن بین می شی

دل عروس شکوندن تاوان داره خدایا سپردم به خودت انتقام من را خودت با عروس دومشون بگیر

خوب خوبه که ایراد خودتون رو میدونید

من ۸ ساله ازدواج کردم.با اینکه پدرو مادرم حامی هستن و به همسرم احترام میذارن حتی یکبار هم راجبه مشکلات زندگیم باهاشون حرف نزدم چون هم باعث نگرانیشون میشه هم نسبت به همسرم سرد میشن خواه ناخواه

شمام از مسایل زندکیت با خانوادت نگو.اونا شاید از سر دلسوزی ولی قطعا از جانب حمایت شما تظر میدن

شما هم نه در حرف.به عمل ثابت کن که تغییر کردی و همسرتو دوسداری.نشونش بده که همه جوره پایشی

اگه مستاجری رو همسرتونم راضیه چه ایرادی داره برید.شملکه میدونید خونه درحال ساخته



مشاوره هم رفتیم چندین بار اما هر بار من به حرف مشاور عمل کردم شرایطم بدتر شد حتی این اخر یه مشاور کاسه داغ تر از اش شده بود که باید جدا بشی مثل برده ها مشاور حتی میگفت بمیر میمردم بی اینکه به عواقبش فکر  کنم و جالب اینکه مشاورا بی اینکه همسرم رو ببینن برای خودشون حکم میدادن

عزیزم فقط میدونم مشکل تو انقدرکوچیکه که بایکم محبت کردن ونزدیک شدن به همسرت حل میشه !!!

چون هنوزتوعقدین وخونه ی پدرت هستی هرکسی اجازه ی دخالت به زندگیت به خودش میده!!!

به حرف همسرت گوش کن چون باحرفایی که زدی فکرمیکنم مردعاقلی باشه واونه که تاآخرعمرضامن خوشبختیته!!!!

همه ادمها ایراد دارن.قطعا همسر شما هم استثنا نیس

ولی ادمها کنار هم کامل میشن.به هم کمک کنید هیچ مشاوری اندازه خودمون نمیتونه به زندگیمون کمک کنه

شما الان میتونی از گذشته درس بگیری و جبران کنی.

شاد باشید 

عزیزم فقط میدونم مشکل تو انقدرکوچیکه که بایکم محبت کردن ونزدیک شدن به همسرت حل میشه !!! چون هنوزتوع ...

من خیلی مهربونم همه میگن انقدر مهربونی میکنم که دیگه کارام به چشم نمیاد ولی به نظرم مشکلم اینه که در قبال همه یه حد مهربونی دارم و نمیتونم اولویت بندی کنم به کی بیشتر محبت کنم به کی کمتر

خوب خوبه که ایراد خودتون رو میدونید من ۸ ساله ازدواج کردم.با اینکه پدرو مادرم حامی هستن و به همسرم ...

همسرم بیشتر تمایل داره خونه اماده شه میگه اول زندگیمون تو خونه خودمون زندگی کنیم بهتره ولی میگه اگه تو بخوای مستاجری بریم حاضرم اما به نظرت دو یه ماه دیرتر ارزش داره بعد از این همه صبر بریم مستاجری؟

دوماه دیرتر یا زودتر اتفاقی نمیفته.ببینید اولویت زندگیه خودتون چیه؟ترجیحتون اینه سریع برید یر زندگی یا مستقیم برید خونه خودتون

به نطرم یکم صبر اشکالی نداره.تو این مدت هم میتونید سوتفاهم های پیش اونده رو باهم حل کنید و با دل خوش بزید خونتون.و وقت بیشتری برای فکر کردن و امادگی برای عروسی دارید

مشاوره هم رفتیم چندین بار اما هر بار من به حرف مشاور عمل کردم شرایطم بدتر شد حتی این اخر یه مشاور کا ...

جالب بود مشاوره از موبایل برادرم زنگ زد به شوهرم گفت من وکیلم توافقی جدا شید همسرمم بهش گفت شما پروانه وکالتت چنده شمارش؟ آدرس دفترت کجاست؟ تلفن نداره دفترتون که از موبایل مردم تماس میگیری؟ که مشاوره به پته پته افتاد و بعدا بهم گفت رفتی پیش کسی که حتی انقدر سطح فکریش پایینه که فکر میکنه داره بچه گول میزنه آخه یه وکیل کار کشته با موبایل برادرت به من زنگ میزنه...

من خیلی مهربونم همه میگن انقدر مهربونی میکنم که دیگه کارام به چشم نمیاد ولی به نظرم مشکلم اینه که در ...

آخخخخی عزیزم من آدمهای مهربون رو خیلی دوست دارم💗💗💗

خوش به حال همسرت😍😍😍

آفرین به خودت که میدونی به کی بیشترمهربونی کنی فقط سعی کن عملیش کنی !!!!!!

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792