دیشب عروسی دوستم بود و گقته بود مامانت هم حتما بیار حالا دیروز هرچی بهش کفتم بیا بریم گفت نه روم نمیشه بیام حالا امروز داشتم باهاش صحبت میکردم ...میکه من بخاطر این نیمدم که شوهرت نکفته به مامانت هم بگو بیاد..ینی واقعا شوهر من باید بره بهش بگه بیا بریم عروسی؟؟
همیشه هیمنطوره...خیلی اذیتم میکنه...سر هر چیزی یه حرفی میچسبونه
عزیزم از مادرت به دل نگیر مامانا عشقن عشق هیچکسی تو دنیا نمی تونه جاشونو بگیره قدرش رو بدون
یک چیزهایی هیچ وقت عادی نمی شود بچه دار شدن مثل یک جادوست. مثل افسانه ای شیرین و عجیب و غریب که سخت می شود باورش کرد. آخر چطور می شود یک دفعه مادر شد. همین که اولین بار نقطه ای تپنده را نشانت می دهند و می گویند این بچه شماست، همه چیز تغییر می کند. دستت را می گذاری روی شکم و حس می کنی از همین حالا باید قوی تر باشی. باید محافظت کنی از این نقطه تپنده کوچک. باید حامی اش باشی، همراهش باشی. شروع به تکان خوردن که می کند فکر می کنی دیگر خودت نیستی، دیگر پاهایت روی زمین نیست. لذتی وجودت را می گیرد که با کمتر چیزی قابل قیاس است. با گذشت هر روز و هر ماه چقدر عاشق تر می شوی. چقدر قلبت می تپد برایش. برای اویی که هیچ نمی دانی چه شکلی خواهد بود. چشم هایش، دهانش، انگشت هایش. از همین روزهاست که نگرانش می شوی. که چرا تکان نمی خورد، چرا نمی چرخد، چرا با لگدهایش نمی گوید من اینجام. بارداری مثل یک جور جادوست. جادویی که همه چیز را تغییر می دهد. جادویی که تو را تغییر می دهد و دیگر اسمت را برای همیشه عوض می کند. بعد از این کسی هست که تو را مادر صدا خواهد کرد مادر❤️ خدا جون دامن همه منتظرا رو سبز کن الهی قربون مهربونیت برم
عزیزم از مادرت به دل نگیر مامانا عشقن عشق هیچکسی تو دنیا نمی تونه جاشونو بگیره قدرش رو بدون ...
باور کن مادر با مادر خیلی فرق میکنه...قرار نیس چون اسمش مادره به بهونه ای منو عذاب بده بعدا بگم اره مادره نباید ازش به دل بگیرم...خیلی سختی کشیدم از دستش خیلی
باور کن مادر با مادر خیلی فرق میکنه...قرار نیس چون اسمش مادره به بهونه ای منو عذاب بده بعدا بگم اره ...
رابطه مامان دخترا که معمولا خیلی ok شما چرا ازش دلخوری
یک چیزهایی هیچ وقت عادی نمی شود بچه دار شدن مثل یک جادوست. مثل افسانه ای شیرین و عجیب و غریب که سخت می شود باورش کرد. آخر چطور می شود یک دفعه مادر شد. همین که اولین بار نقطه ای تپنده را نشانت می دهند و می گویند این بچه شماست، همه چیز تغییر می کند. دستت را می گذاری روی شکم و حس می کنی از همین حالا باید قوی تر باشی. باید محافظت کنی از این نقطه تپنده کوچک. باید حامی اش باشی، همراهش باشی. شروع به تکان خوردن که می کند فکر می کنی دیگر خودت نیستی، دیگر پاهایت روی زمین نیست. لذتی وجودت را می گیرد که با کمتر چیزی قابل قیاس است. با گذشت هر روز و هر ماه چقدر عاشق تر می شوی. چقدر قلبت می تپد برایش. برای اویی که هیچ نمی دانی چه شکلی خواهد بود. چشم هایش، دهانش، انگشت هایش. از همین روزهاست که نگرانش می شوی. که چرا تکان نمی خورد، چرا نمی چرخد، چرا با لگدهایش نمی گوید من اینجام. بارداری مثل یک جور جادوست. جادویی که همه چیز را تغییر می دهد. جادویی که تو را تغییر می دهد و دیگر اسمت را برای همیشه عوض می کند. بعد از این کسی هست که تو را مادر صدا خواهد کرد مادر❤️ خدا جون دامن همه منتظرا رو سبز کن الهی قربون مهربونیت برم