عزیزم میدونم سخته ولی تحمل کن بخدا من دخترم ده ماهه بود که دومی رو باردارشدم فاصله شون یکسال ونیم شد
دیگه یکی رو روی پام میخوابوندم یکی رو توی بغلم منم دست تنها بودم بااون شوهر بدخلقم...
یادمه سرگیجه داشتم یبار اومدم دخترمو ببرم دستشویی سرم گیج رفت افتادم توی ورودی دستشویی هردودخترم بالای سرم گریه میکردند من نمیتونستم ازجام بلندشم.....
ولی گذشت ....
روزهای سختیه ولی شیرینیش درراهه