تازه ترم اول دانشگام تموم شده بود و باید برای ترم دوم انتخاب واحد میکردم و چون تجربه نداشتم خراب کاری کردم و کلا ۴ واحد تونستم خودم اوکی کنم از ۲۰ واحد
رفتم دانشگاه واسه اینکا کاراشو درست کنم...بخش اموزش ب شدت شلوغ بود و دانشجو ها هجوم اورده بودن و همه مشکل داشتن تو انتخاب واحدشون
بخش ما خلوت تر از بقیه بخش ها بود...رفتم پشت سر بچها وایسادم تا نوبتم شه و برم داخل و مشکلم رو بگم...ی اقا پسری جلوم وایساده بود با دوستاش ک همش مسخره بازی در میاوردن و میخندیدن...و دوستاش محمد صداش میکردن...
یه پسر قد بلند هیکل ورزشکاری..سفید با موهای مشکی و سبیل بود(عاشق اون مدل سیبیل بودم من اون موقه ها مد بود😂)
از همه دوستاش جذاب تر و زیبا تر بود و من ک هیشوقت ب هیچ پسری روی خوش نشون نمیدادم و نگاه نمیکردم واقعا این پسر چشممو گرفت...
رفت داخل دفتر کاراشو کرد و اومد بیرون وایساد..
من حس ترس و خحالتی داشتم و نمیتونستم برم مشکلمو بگم خیلی خجالتی بودم من...
تا اینکه این اقا محمد اومد سمتم گفت ترم چندین?گفتم ۲
گفت شماهم تو انتخاب واحدتون مشکل دارین?گفتم اره
ازم مشکلمو پرسید گفت این ک مشکل خاصی نیس من کمکت میکنم و همونجا رو صندلی نشست و لپ تابمو گرفت و ۱۷ واحد واسم واحد درست کرد
هم رشته ای خودم بود ترم ۶
گفت اگه کتابی بخواین میتونم بهتون قرض بدم و تا سر در دانشگا راه رفتیمو راجب رشتمونو دانشگاه و استادا و اینجور چیزا حرف زدیم اخر ک خواستیم خدافطی کنیم گفت واسه اینکه کتابا رو بهتون بدم راه ارتباطی هست?