باسلام خدمت همه شما عزیزان من ۴ سال ازدواج کردم ازهمون شروع زمدگی اختاف داشتم تا به امروز متاسفانه با خانواده همسر زمدگی میکنی ودخالت های اونا تشدید اوره دگ به قول قدیمیا که میکند اگر بزرگی خوب نباشه سنگ رو سنگ بند نمیاد هر وقت حرمون شده طرف پسرشون درومدن ومنو کوبونپمد طچری که ۳نفری دروغ میگند هر کس بیاد حرف بزنم بخش اونام میگند تو مقصری شوهر من تو این ۴سال شاید ۱سالش زندگی کرده باهام خیلی بیش از حد موضوع کوچیکو گنده میکنه وقهر میکنه جوری که دوماه دوماه رابطه نداریم هر چی میگک ببخش منو بی تاثییره منک دگ بی حوصلخ شذم وناراحتی اعصاب گرفتم دیشب میرقصیدم خونه رسید منو گرفت زد مادرشم اومد فوحشم داد منم جوابشو دادم حللاذشوهرم اومده به دروغ میکه تو شروع کردی فوحشش دادی دخن مادرمو باز کردی دهن خانوادمم بسته شده اونام فک میکنند من مقصرم چکار کنم به نظر شما بهم میگه توبرو درخواست طلاق بده تا طلاقت بدم تو چشام نکاه میکنه میکه متمفرم ازت.
یه تجربه بگم بهت. الان که دارم اینجا می نویسم کاملاً رایگان، ولی نمی دونم تا کی رایگان بمونه. من خودم و پسرم بدون هیچ هزینه ای یه نوبت ویزیت آنلاین کاملاً رایگان از متخصص گرفتیم و دقیق تمام مشکلات بدنمون رو برامون آنالیز کردن. من مشکل زانو و گردن درد داشتم که به کمر فشار آورده بود و پسرم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت که خدا رو شکر حل شد.
ولی درخواست طلاق نمیدم که مهریه مو نخوری یه ابم روش،ناراحتی برو خودت درخواست طلاق بده
پس کی کرونا تموم میشه ،من به این حجم از زندگی مشترک عادت ندارم ،به من گفته بودن صبح میره شب میاد.... زن دوم نگیرین، یا زن دوم شمارو میکشه ، یا شما زن دوم رو میکشین ، یا زن اول هر جفتتون رو میکشه
اول مستقل شین باید شوهرتو تو دستت بگیری هرجوری که شده وابستگیشو از خانوادهداش کم کن خونه تو حدا کن
خیلی خیلی سخته اما شدنیه خدا صبرت بده عزیزم من هنوز پیششون نرفتم واسه زندگی اسیرم کردن تادچند وقت دیگه میخوام برم اما ۱سال و نیم هرچی گفتن گفتم بزرگترن احترام نگه دارم همش ریختم تو خودم داغون شدم متاسفانه اللن شدم یکی عین خودشون مثل خودشون حواب میدم میشورم پهن میکنم بقل دیوار راحت شدم والا
همسرمهربونم💏چهل سال بعدجلوی آینه موهایم را شانه کنم..👵روسری آبی ام را بپوشم وآرام آرام بروم توی آشپزخانه..نگاهت کنم و بگویم :دیدی گفتم میان ..لبخند بزنی☺بگویی : چقدر قشنگ شدی😍یاد وقت هایی بیفتم که جوان بودم.👩ناراحت شوم که پیر شده ام 👵..زشت شده ام ..و تو باز بگویی با موهای سفید بیشتر دوستت دارم👵و من مثل بیست سالگی هایم ذوق کنم😍سر بزنم به قیمه ای که برای بچه هایمان پخته ام ..🍲بعد تو از نوه ی آخرمان بگویی.بگویی این فسقلی عجیب شبیه تو شده..من برایت چای بریزم.☕بچه هایمان بیایند.مدام بگویم :قند نخور آقا.چایی داغ نخور .. بذار سرد شه..تو لبخند بزنی☺من مثل چهل سال پیش شوم و جلوی بچه هایمان سرم را روی شانه ات بگذارم ..💑نوه هایمان را بغل کنیم .👶دخترهایمان سالاد درست کنند و غذا بیاورند ..پسرها سفره بیاورند و بشقاب بچینند..پسر اولمان بگوید :هیچی دستپخت تو نمی شه مامان..عروسمان خودش را برایش لوس کند و بگوید:پس دستپخت من چی ؟!پسرمان نازش را بکشد😍ما از حال خوششان ذوق کنیم ..زیر گوشت بگویم : مرد زندگی بودن را از خودت یاد گرفته.❤باز هم نگاه های مهربانت.👀و باز هم درد زانوهایم یادم برود ..بچه ها بروند خانه هایشان ..ومن از خوشحالی ده بار بمیرم که چهل سال است تو را دارم ..💏
[QUOTE=68281217]با خانوادت در میون بذار پدرتون باهاش حرف بزنه[/QUOدیشب باکمال پروریی رفت پدرمو اورد اینجا یعنی برد خونه مادرش منم صداهاشونا شنیدم ۳نفری دروغ بارش کردند حتی پدرم باور نکرد اون منو زده و ماددرش فوحشم داده من شدم این وسط ادم بده ی داستان دیگه دارم خفه میشم از این همه بی رحمی ودوز وکلک