راستش خونوادش خیلی خیلی اذیتم کردن..ولی با کمک و همت همدیگه دست دخالتشون رو از زندگیمون تا حد زیادی کوتاه کردیم...متاسفانه باهاشون یه جا زندگی میکنیم البته واحدامون جداس...ولی تا حد امکان سعی میکنم رسمی برخورد کنم که صمیمی نشن و دخالتاشون شروع شه...چهار سال و نیمه از ازدواجمون میگذره...توی این مدت روز سیاه خیلی داشتیم که قسمت زیادیش بابت خوانوادش بود...الانم انقد قیمت همه چی داره میره بالا که آدم با خودش فکر میکنه که ممکنه دیگه هیچ وقت صاحب خونه نشه...خیلی دلم میخواد که واحد هر چند کوچیک داشته باشم که دلم قرص باشه...مهرم ۱۴ تا سکه س...طلا هم نسبتن زیاد دارم ...حساب کردم نزدیک صد میلیون میشه رو هم دیگه...عشقم هم خدا رو شکر خیلی فهمیده س...همش میگه مهریه ت دینه به گردن من و موظفم هر وقت اراده کردی برا پس گرفتنش بهت بدم و اصلا مطالبه مهریه وجهه بدی نداره براش...اما خودم هم باهاش مشورت میکنم که اگه بهش فشار زیاد نیاد بهم بده تا بتونیم حد اقل یه جای کوچیک از خودمون داشته باشیم و پدرشوهرم دوباره سر یه مسئله دیگه نزنه تو سرم که تو زن پسرمی تو خونه من میشینی پس حق دارم هر چی دلم میخواد بگم
خیلی سوختم از این زخم زبوناشون هی افسردگی میگیرم بابت بلا هایی که تو گذشته سرم اوردن و منو تا مرز خودکشی بردن
از یه طرفم میگم شاید اگه کم بیاره باباش بهش کمک کنه
یه پسر یه سال و نیمه هم دارم و یکی دیگم تو راه دارم
گفتم اطلاعاتو کامل بگم که تو پست اول تموم شه...حالا میخوام بدونم به نظرتون کارم درسته یا نه