نمیگه همچین حرفی خجالت میکشه.اون سری خواهرشوهرم اینا هم مونده بودن شبو اینجا شوهرم گف جاشه که الان حرفامو بگم گف به داییش که خواهرم اینا میمونن اینجا زن من پایین میخوابه من نمیتونم تحمل کنم نامحرم بره پایین از پیش اون رد بشه و اون تو هرحالتی خواب باشه اون ببینتش حرفشو به داییش مینداخت که اونم بره ولی اون نرفت.
خودشم بد دهنه هرکاری هم میخواد انجام بدیم دستور میده و فک میکنه وظیفمه براش جا بندازم جم کنم کاراشو بکنم