ببین من خودم از اول زایمان طبیعی دوست داشتم اما به دلیل اینکه اجازه نمیدم کسی بهم دست بزنه و تا حالا حتی معاینه معمولی هم نشدم،دکترم سریع گفت باید سزارین بشی
من خیلی ترس داشتم موقع ورود به اتاق عمل این خیلی آزارم میداد که قراره چی به سرم بیاد،عملم با بیحسی بود و من همه چیز رو احساس میکردم ،انگار همه محتویات شکمم رو دکتر درآورد دوباره گذاشت سرجاش
بهترین دکتر شهرمون بود کارش عالی بود،ولی همون ترس و تکونهای زیادی که میخوردم باعث شد بیارم بالا خیلی اذیت شدم،دیدن اذیتم بهم دارو خواب آور دادن
بعد از عمل سختی شروع شد،اولش که چندساعتی بدون بالشت روی کمر باید باشی،بعد گفتن به بچه شیر بده،وای که سخت بود نتونستم بهش شیر بدم،بچم گریه میکرد اومدم از تخت بیام پایین ،تازه فهمیدم چی به سرم اومده
به عمرم همچین دردی رو تجربه نکرده بودم،نتونستم خودمو بکشونم پایین،به پرستار گفتم کمکم کن ،گفت وظیفه من نیست،همراهت باید کمکت کنه،همونجا زدم زیر گریه
همراهم مامانم بود که بچه رو برده بود پیش دکتر و صدای گریه بچه منو روانی کرده بود،
ولی من زود پا شدم،چون بچم رو بستری کردن یه پام بخش کودکان بود یه پام بخش زنان،اینقدر راه میرفتم زود دردام خوب شد
واسه زایمان طبیعی واقعیت اینکه من زایمان زودرس داشتم بچه ۶ماهه،از ۱۲شب درد کشیدم تا ۲ظهر،بچه تو شکمم مرده بود انقباضات رحم و درد شدید داشتم ولی نه خونریزی بود نه بچه ای
کلی آمپول فشار و دارو زدن،آخرسرم مجبور شدم خودم زور بزنم اینقدر زور زدم که آوردم بالا،بار دومم بود سقط میکردم ار بار همینجور درد کشیدم،پرستارا میگن هر سقط برابر ۱۰تازایمان طبیعیه،آخر سر بچه با پا اومد،وقتی به پای بچه دست میزدن میمردم از درد،ولی همینکه بچه رو کشیدن بیرون دیگه راحت شدم انگار هیچ دردی نبود😔
من سر هر دوتا سقطم کورتاژ شدم،چون جفت کامل دفع نمیشد،