پسرعمه م بود
سال ۸۹.۹۰تو عروسی عموم
گوشیشو ورداشتم شمارمو گرفتم ک شمارش بیفتع رو گوشیم
خلاصه بهش پیام دادم و همش ی مدت باهم بودیم ی مدت قطع ارتباط و شماره هامونو عوض میکردیم
تا اینکه امسال عید اومدن خاستگاری
دروغ چرا
دوسش داشتم هنوز ولی هیچوقت فکر نمیکردم بیاد خواستگاری
خداروشکر میکنم ک دارمش چون الان ک فکر میکنم باهیشکی ب اندازه خودش نمیتونم دوست و راحت باشم
و نمیتونم خودمو با کسی تصور کنم بجز خودش
مهمونی ماه رمضان پارسال بود...دختر عموم خانواده شوهرش رو برای افطاری دعوت کرد...برادرشوهرش منو دید و پسندید😆الانم۶ ماهه که عروسی کردیم...و ۱۸شهریور سالگرد عقدمونه😍🙈
رفتم خونه دختر داييم عيد ديدني خانواده شوهرش كه غريبه بودن هم اونجا بودن برادرشوهرش بلند شد پذيرايي كنه آجيل گرفته بود جلوي من هرچي اصرار ميكرد من برنميداشتم 😂😂فازمم نميدونم چي بود
بعدش ديگه به دختر داييم گفته بود من از اون دختره مانتو قهوه اي خوشم اومده من قبول نكردم
تا چند سال بعدش هي اومدن خواستگاري منو خام كردن
قبول كردم
الانم ميميرم برااااش
تو شلوغیای انتخابات ۸۸
شوخی شوخی یهو جدی شد
زن داداشم منو خیلی دوس داشت.همبشه میگفت نمی ذارم با غریبه ازدواج کنی.همین طورم شد.منو به پسرخاله ش معرفی کرد اونم یک دل نه صد دل خاطر خوام شد الانم ۹ ساله شوهرم و ازش راضی راضیم
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
46 ثانیه پیش
48 ثانیه پیش
52 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
