افتضاح
شوهرم که تا یه هفته حالش بد بود و پافشاری برا سقط
مادرم که خیلی عصبانی شد گفت حالا دیگه درشو گل بگیر
مادر شوهرم هیچی نگفت فقط به دختر کوچیکه یه دفعه برگشت با دعوا گفت خواهر دیگه میخوای چیکار اخه دختر کوچیکه فقط میگفت دختر
دختر بزرگه که واقعاااا ناراحت شد اول اصرار به سقط داشت بعد هم که درس هاش افت شدید پیدا کرد
پسرم که خیلی خوشحال شد
اطرافیان مثل اقوام و در و همسایه هم که فقط دلسوزی که اشکال نداره که دختره