سلام بچه ها من نفسم ک چندتا تاپیک زدم در مورد اینکه سر مریض شدن بچمون دعوامون شد و شوهرم بینیمو شکست ....الان یکماهی میگذره باهاش قهرم کلا جدا میخوابیم ولی غذا رو درست میکنم سفره پهن میکنم واسه اونم میارم باهم میخوریم توضیحم دادم نمیتونم جدا شم خانواده پشتم نیستن چ بسا طرفدار شوهرمم هستن من و شوهرم خیلی باهم مشکل داریم و تفاهم نداریم ۱۰سال تفاوت سنی داریم ک یا تاپیک جدا در موردش زدم اصلا نه من نه دخترم نه خودش از باهم بودن رنگ آرامشو ندیدیم خلاصه اونم تا حالا هنوز نه معذرت خواهی کرده نه چیزی همینجوری سرد داریم پیش میریم دلمم باهاش صاف نمیشه در حد ضروریات صحبت میکنیم چیکار کنم بنظرتون آشتی کنم؟اون قدر نمیدونه بازم...هنوزم تا بحثمون میشه تهدید ب زدنم میکنه چندبارم سمتم اومده ک زهره ترک میشم
یه تجربه بگم بهت. الان که دارم اینجا می نویسم کاملاً رایگان، ولی نمی دونم تا کی رایگان بمونه. من خودم و پسرم بدون هیچ هزینه ای یه نوبت ویزیت آنلاین کاملاً رایگان از متخصص گرفتیم و دقیق تمام مشکلات بدنمون رو برامون آنالیز کردن. من مشکل زانو و گردن درد داشتم که به کمر فشار آورده بود و پسرم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت که خدا رو شکر حل شد.
بخدا بعضی چیزا خیلی راحت حل میشه اگه یکم کوتاه بیایم و زندگی رو سخت نگیریم...حیف روزای دخترت نیست حیف جمعتون و روزای با هم بودنتون نیست که با تلخی سپری میکنید...مگه ما از روز مرگمون خبر داریم که اینقد سنگ دلیم...