یادتونه گفتم شب خاستگاری خ ش است و منو گفتم نیام ...
ساعت ۷بود امدن پدرشوهرم امد دنبالم گفت چرا حاضرنیستی گفتم منو دعوت نکردن گفت بیخودتو نور چشم مایی پوشو حاضرشو گفتم نه گفت رو حرف من حرف نیار بدو منم دوییدم حاضر شدم رفتم
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.