از سوتی ها و سادگی هامون بگیم.
رفته بودم خونه فامیلمون، فامیلمون گفت دخترم همش خوابه کم کم جوجه هاش میخوان دران منم همینجوری گوش کردم داشتیم برمیگشتیم خونه دخترش بهم گفت باید برم رو تخم مرغ هام بشینم تا جوجه هام درآن کم کم دارم مامان میشم انقد جدی گفت که واقعا باور کردم اومدم به مامانم گفتم که دختره تخم مرغ می‌خره میشینه روش تا جوجه شه 😂😂😂😂😂یه هفته سوژه مامانم بودم از سادگیم...
بچه ها رفته بودیم هایپر مارکت من جدا از همه از طرف خروجی رفتم در باز نمیشد مثل کنه چسبیده بودم به در با دو تا دستام سعی میکردم بازش کنم 😭😭😭😭آخرم ی اقایی اومد گفت خانم در خروجیه😭😭😭آب شدددم
رفتم اسباب بازی بخرم از این موتور های بازی که سرنشینش دختریا پسره هی مرده هر سرنشین دختر آورد خراب بود کار نکرد هی پسر آورد کار نکرد آخرش گفت میرم انبار از انبار داد زد دختر خوبه یا پسر گفتم دختر پسرش فرق نداره فقط سالم باشه😂😂😂😂😂😂
چرا هیچکس نیست
سوتی از خودم یادم نمیاد،یه مورد مامانم سوتی داده بعد هفده هجده سال هنوز یادمونه🤣
داداشم که عروسی کرد روز پاتختی مادرعروس به مامانم یه نامه میده(اون موقع تازه نامه سلامت مد شده بود)مامانم سااااده😁میاد خونه وووو نامه رو میده به بابام😱میگه حاجی ببین چی نوشته🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣
