شوهرم امروز صبح رفته بود دادسرا واسه اینکه دزد گوشیشوپیدا کرده بودن.
تعریف میکنه که رفته بوده عریضه(نمیدونم درست نوشتم یا نه؟)بنویسه یه آقایی با عجله اومده بوده اونجا که براش عریضه بنویسن میپرسن مشکلت چیه میگه زنمو دزدیدن😐😐
شوهرم که میره باهاش حرف میزنه میگه که طلافروشی داره و ۲ سال بوده که ازدواج کردن زنشم ۲۶ سالشه
مثل اینکه شب چند نفر میریزن تو خونشون اینو کتک میزنن و زنشو میبرن.
از صبح که اینو شنیدم مثل چی دارم میلرزم از ترس.همش دارم فکر میکنم اون زنه الان تو چه وضعیه.بهتره مرده باشه تا اینکه بلا سرش بیارن
دیوونه شدم از صبح تاحالا
اولش باورم نمیشد هیچ جوره ولی خب مرده الکی نیومده بود اونجا که😢
دیگه از هر چیزی باید بترسیم