فقط لطفا سرازیر نشید روسرم ...من راهنمایی میخوام...4سال یه پسر رو دوست دارم یه چند مدت پیش گفت میخوام بزارم دوسال دیگه بیام خواستگاریت گفتم خوب قید منو باید بزنی گفت نه گفتم خوب تو که نمیخوای منو ومن با این همه انتظار باید دوساال دیگه تحمل کنم اصلا اینکارو نمیکنم هم اون ناراحت بود هم من...گفت من دوستت دارم گفتم تو اصلا ابراز علاقه بلد نیستی برج زهر ماری گفتم نمیشه زودتر بهم برسیم گفت میخوام تا دوسال دیگه 150میلیون جمع کنم بیام سمتت گفتم خوب من منتظرت نمیمونم یادته فلان جا گفتم اگه عروسی کردی برگشتی هم منتظرت میمونم گفت آره گفتم خب دیگه حرفم فرق کرد من دیگه طاقت دوریت ندارم......نگو دلش پر بوده ازم .یه سوال ازم پرسید منم نشستم بی کم و کاست براش همه چیز رو توضیح دادم و فهمید یه جورایی مقصر خودشه.....الانم گاهی وقتی بهم پیام میدیم ولی نه مثل قبل هر موقع حرف رفتن میزنیم یا من کوتاه میام یا اون تا تموم بشه .....من خیلی دوستش دارم و خیلی براش ناز میام اونم میخره نازمو ولی بنظرتون من دوباره جریان بهم رسیدنمون رو بگم؟ از طرفی یه کارایی میکنه که میگم بهم برسیمم کارم زار هست
اره برامن ک اومدا نمیگم ولی باابرو ریزی باباش رفته بود پیش بابابزرگم همه چیو گفته بود بابابزرگمم عاش ...
خدا رو شکر الان زندگی خوبی داری.غصه گذشته نخور...من کل خانواده اش عاشقم هستند میگم کلش یعنی از ریز تا درشتش ..مامانش که نگو مثل پروانه دور سرم میچرخه تازه این مال اون موقع بود که نمیدونست منو پسرش همدیگه و میخوایم وقتی فهمید ک دور شده بود