بچه یه خاطره هم از همون دوره تعریف کنم
ما تو یه گروه از بچه های دانشگاه شوهرم باهام اشنا شدیم
اوایل از هم خوشمون میومد اما هنوز دوست نبودیم واصلا رابطه جدا از گروه نداشتیم باهم
یادمه گروهی رفتیم شمال، نمیدونم چرا من ده دوازده روز زودتر پریود شدم
بعد من خیلیییییی وحشتناکه پریودام، اکثر مواقع فقط با مسکن تزریقی وسرم حالم یکم بهتر میشه
اونجا هم همین جوری حالم بد شد، درمانگاه نزدیک هم نبود، خجالت هم میکشیدم بگم حالم از چی انقدر بد شده، رفتم یه گوشه داشتم میمردم از درد که اومد پیشم، انقدر ترسید وقتی حالم رو دید، بچه ها هم تو فاز لودگی بودن، جدی نگرفتن اصلا، رفت یکی از دوستاش رو صدا زد باهم بردنم دکتر، تو درمانگاه دوستش تو ماشین موند، همسرم با من اومد تو اتاق دکتر، انقدر خجالت کشیدم وقتی داشتم توضیح میدادم واسه دکتر واونجا بود🙈
بعدش که بهم سرم وامپول زدن رفت برام خوراکی خرید، اومد کنار تحتم نشست، اولین بار همون جا دستم رو گرفت😍 من یخ زده بودم انقدر فشارم پایین بود، قشنگ گرمای دستش یادمه، هیچ حرفی هم نزد فقط گفت خیلی ترسوندیم، دبگه نمیخوام اینجوری بیینمت، فرداش هم بهم پیشنهاد دوستی داد😍
یادش بخیییییر...