احتمالا شما رو به عنوان یک مانع برای انجام یک کار خاصش میدونه.
یا اینکه شما خیلی پیگیرش بودین و دور و برش بودین.
منم وقتایی ک با مامانم زیاد تنها باشم اینجوری بدخلق میشم. حتی الان ک ازدواج کردم.
وقتی دانشجوی خوابگاهب شدم و از مادرم دور شدم یکم اخلاقم بهتر شد. و الان پشیمونم از همه پرخاشگری هام.
ولی بازم اگ زیاد با مامانم تنها بمونم دعوامون میشه چون کنجکاوی میکنه و هی سوال میپرسه
منم حس کردم این براتون جدید باشه. خیلی موضوع مهمیه. من خودم اصلی ترین مشکلم با مامانم این بود. بقیه برام قابل تحمل بود. از بابام خجالت میکشیدم. اصلا دوس نداشتم بدونه بزرگ شدم. مثلا به مامانم میگفتم نواربهداشتی لازم دارم. میرفت به بابام میگفت برای آیدا نواربهداشتی بخر. میمردم و زنده میشدم از خجالت
به نظر من این عادیه یعنی راستش منم تو اون دوران زیاد از مامانم خوشم نمی یومد اما نه اینکه متنفر هم باشم ها نه خوشم نمی یومد یه خورده زیاد سر به سرم می گذاشت و دختر عمه ام رو تو سرم می زد با اینکه اون از من سرتر نیست طبق گفته دیگران ولی الان همه دنیامه مامانم، جونمو براش می دم😍😍 فکر کنم یه خورده صبر این مشکلو درست می کنه عزیزم صبوری کنین تا از این سن بگذره 😊
امیدوارم دختر منم یه روز به نتیجه شما برسه
دختر من هوا گرمه به من گیر میده
گرمش هست به من گیر میده
تو مدرسه بهش خوش نگذشته به من گیر میده
واقعا مادری صبوری زیادی می‌خواد
خدا به همه امامان‌ها کمک کنه تا بهترین کارها رو برای بچه هاشون انجام بدن
امیدوارم دلخور نشین اما با توجه به پست اولتون شما خیلی مادر با ملاحظه و خوبی هستین اما فکر می کنم همین خوبی زیاد شما باعث شده توقع دخترتون خیلی زیاد بشه به نظر من، و گاهی اوقات این روش شاید زیاد هم خوب نباشه مثلا وقتی یه اتفاق تقصیر شما نیست مثل همین گرمای هوا لازمه که جدی باهاش برخورد و اعتراض کنین تا متوجه بشه ویه چیز دیگه اینکه این دریافت زیاد محبت ممکنه خدایی نکرده باعث مشکل تو زندگی مشترکش بشه.
دوست عزیز خیلی ممنون که نظرتون رو گفتید
حرفتون تا حد زیادی درسته
همیشه سعی کردم از لحاظ روحی و فرهنگی بهترین ها رو براش فراهم کنم
ولی از لحاظ مسایل رفاهی و تجملی نسبت به سطح زندگیمون
متوسط باهاش برخورد کردم
اما گویا باید توجه از روش کمتر بشه
باز هم از وقتی که گذاشتی سپاسگزارم
فقط باید باهاش راه بیای البته بیش از حدم نها تا از سن بلوغش بگذره اوکی میشه نگران نباش همه این دوران رو گذروندن
اعظم جان
یه چیز بگم ۱۱ ساله خیلی زوده برای اینهمه سرکشی و طغیان من این سن عاشق مادرم بودم
ولی یه دختر خواهر دارم مو نمیزنه با دختر گلت رفتارای
حالا کار خواهرم اینه که خواهرم خیلیییییی لوسش کرده خیلی زیاد بی ادبی و پرخاشگر چون تنهاست همش در حال گیرر دادن به خواهرمه
خواهرم خودش نتوانسته دوست بشه با دخترش
یا درد و دل میکنه با دخترش،رتزهایای دوران نوجوانی خودشو که دوست پسر داشته به دخترش گفته من این چیزا رو می‌دونم که باعث طغیان دخترش شده شما هم روی رفتارات تمرکز کن ببین چی به چیه
من اکثرا دیدم بچه ۱۱ اونم دختر باید خیلیییییی رام باشه
