چون یه سال تحقیر شدم.و افسرده.یه سال به هیچ کاری نرسیدم و هرچی علاقه داشتم مجبور شدم بگذرم.
یه ماه یه ماه که شوهرم زنگمم نمیزد.متوجه نبود زن داره واقعا ارامش داشتم.از دست دخالت مادرشوهر و مهمونی خاله زنکیش. و من راخت به درسم به کارم رسیدم.دوباره میومد اشتی دوباره من به هیچکاری نمیتونستم برسم در خدمت اقا و خانوادش و دوباره تحقیر...
یه سال تلاش کردم زندگیمو بسازم نشد.
الان حالم خوبه.با خانوادم میگم میخندم.به خودم میرسم.کاری مورد علاقمو انجام میدم.
یعنی زندگیم اشتباه بوده پس چرا غصه بخورم?ناراحت باشم?