2777
2789
سلام دوستان عزیز
این تاپیک رو زدم تا هر کس بیاد و بگه از چه رفتارهای تربیتی والدینش ناراضی بوده تا همه مون یاد بگیریم برای تربیت بچه هامون چنین رفتار هایی نداشته باشیم
علت نارضایتی تون رو هم بگید
البته اگه رفتارهای تربیتی موثری هم داشتن ذکر کنید
هیچ وقت بهمون اعتماد به نفس ندادن.همیشه یادمون دادند درمقابل دیگران سرخم کنیم.
دست از پا خطا نکنیم....
هرگز به یک زن نگو:
تو که خانه بودی چه کار کردی؟
خستگیت واسه چیه؟
.باید دقیق تر نگاه کنی. ریزبین باشی?!
او هیچ کاری هم نکرده باشد، امیدت را
در این خانه زنده نگه داشته است
اول خودم میگم
مامانم هر وقت یه عادت بد تو رفتار من میدید جلوی خودم به دیگران می گفت تا من خجالت بکشم و ترکش کنم
اما خیلی شیوه ی بدی بود چون نه تنها ترکش نمی کردم بلکه نسبت به مامانم یه کینه ای تو دلم ایجاد میشداز این که آبرومو برده............

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

مامان محمدامین
پست ها: 341
عضویت: 12/3/1386

1391/8/25 10:23 ب.ظ

هیچ وقت بهمون اعتماد به نفس ندادن.همیشه یادمون دادند درمقابل دیگران سرخم کنیم.
دست از پا خطا نکنیم....

***************************************************
دقیقا مثل من.... همین باعث شد که تو تمام مراحل زندگی (تحصیل و ازدواج و کار و ... ) همیشه خودمو دست کم بگیرم و با وجود استعداد خوب تو همه مراحل یه پله پایین تر از اون چیزی باشم که لیاقتش رو داشتم

بین من و یکی از خواهرام که ازمن کوچیکتر بود خیلی فرق میزاشتن
جوری که خواهرم جلوی جمع غیر جمع هررفتاری که دلش میخواست بامن میکرد
همه چیز برای من ممنوع بود برای اون ازاد

 روزی که گذشت هیچ از او یاد مکن ...........فردا که نیامدست فریاد مکن .........
برنامده و گذشته بنیاد منه .............حالی خوش باش و عمر بر باد مکن
مادرم همیشه دیگران رو به ما ترجیح میداد. برای همه بهترین بود .... اما خب از بچه هاش میزد.
پدرم هم همیشه از نظر مالی سرافکنده مون میکرد. (آخه داشتیم) خیییییییییلی ساده زیست و کمی خسیس بود . سوژه بود . ای کاش نداشتیم

بخاطر همین فکر میکردم همه ، همه جا رفتن و همه چی خوردن و فقط ما نرفتیم .

مثلا خیلی فامیلامون که کمتر از ما داشتن هر سال مشهد و ... میرفتن .من کلا تا 15 سالگیم 1 بار مشهد و 1 بار شمال با ماشین خودمون .. ....نه هواپیما .... نه قطار.....

هیچ وقت چیز های نو و جاهای جدید نمی برد ما رو . هیچ وقت هتل نمیرفتیم .
بخاطر همین فکر میکردم بقیه یک سر و گردن از من بالاتر هستن
بین من و خواهرم خیلی فرق گذاشتند خیلی به خواهرم آزادی دادند

اما من توی محدودیت بووووووووووووووودم

مثلا اون با دوستاش میتونه بره بیرووون راحت اما من نه

اون خیلی راحت الان توی خونشوونه هم ابروهاش رو برداشته و ارایش کامل میکنه

اما من اون زمان تا روزی که عقد نکرده بودم حق نداشتم و این موضوع مال 7 سال پیشه و هروقت اعتراض میکنم میگن الان زمونه فرق میکنه
آدمهای دنیای من!

فعل هایی را صرف میکنند که برای شان صرف داشته باشد...
به خاطر اینکه مامانم گاهی یواشکی به خواهرم پول تو جیبی میداد و به من نمیداد و اینکه خیلی باهاش بازی میکرد و باهاش مهربون بود همیشه فکر میکردم مادر ناتنی منه.....
(خواهرم 2 سال از من کوچک تره و البته خوش اخلاق تر)
هیچ وقت بهم اعتماد به نفس ندادن
وخیلی لوس بارم اوردن برای این لوس بودنم خیلی اذیت میشم خیلی
پیشاپیش شاد باش وشکر گزار چرا که خداوند نه به قدر رویاها بلکه به اندازه ایمان واطمینان توست که میبخشد.
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز